همسایه مان پسری داشت که از بس شر بود توی شهر کسی بهش دختر نمی داد بالاخره یکی از دختر های خفن شهر که به استاد کاراته شهرت داشت ، علی رغم میل والدینش، حاضر به ازدواج با او شد .
البته ظاهرا این خانم تمریناتش را درست انجام نداده بود ، چونکه آقاهه همچین می زدتش که بار ها توی بیمارستان بستری شد، خوب طبیعی است که با این وضعیت خانم در خواست طلاق کند.
البته اون قدیم ها دادگاه کسی را به سادگی طلاق نمی داد و ماجرای دادگاه این خانم هم 7 سال طول کشید که آن هم داستانی دارد که شاید بعد ها بنویسم.
خلاصه اینکه خانمه که روی برگشتن به خونه پدری را نداشته در شهر دیگری (که خانه شوهریش آنجا بود) کاری گیر آورد و دیگر به شهر ما برنگشت.
ولی آقاهه برگشت به شهرش و این بار با هزار ترفند از قبیل اینکه خود اون خانم اصلا خشن و اهل دعوا بوده ، دختر دیگری را هم به همین سرنوشت دچار کرد طوریکه بعد از کتک کاری شبانه ، همسر دوم که جایی برای ماندن در شهر غریب نداشت به خانه همسر اول پناه برد و با کمک وی طلاق گرفت!
تا اینجا داستان چندان هم غیر طبیعی نیست ، داستان از اینجا جالب تر می شود که این آقا دوباره به شهر مون برگشت و دختر دیگری را خام کرد ولی به این دلیل که در تمام شهر ایشان را به بداخلاقی و بد جنسی می شناختند مسلما پدر و مادر دختر حتی راضی به حبس دخترشان در خانه شدند تا با چنین مردی ازدواج نکند
اما خانمه شبانه با بستن ملحفه ها به یکدیگر از پنجره طبقه دوم طرف خیابان پایین آمد و به عشق خودش رسید!!!
البته ظاهرا این خانم تمریناتش را درست انجام نداده بود ، چونکه آقاهه همچین می زدتش که بار ها توی بیمارستان بستری شد، خوب طبیعی است که با این وضعیت خانم در خواست طلاق کند.
البته اون قدیم ها دادگاه کسی را به سادگی طلاق نمی داد و ماجرای دادگاه این خانم هم 7 سال طول کشید که آن هم داستانی دارد که شاید بعد ها بنویسم.
خلاصه اینکه خانمه که روی برگشتن به خونه پدری را نداشته در شهر دیگری (که خانه شوهریش آنجا بود) کاری گیر آورد و دیگر به شهر ما برنگشت.
ولی آقاهه برگشت به شهرش و این بار با هزار ترفند از قبیل اینکه خود اون خانم اصلا خشن و اهل دعوا بوده ، دختر دیگری را هم به همین سرنوشت دچار کرد طوریکه بعد از کتک کاری شبانه ، همسر دوم که جایی برای ماندن در شهر غریب نداشت به خانه همسر اول پناه برد و با کمک وی طلاق گرفت!
تا اینجا داستان چندان هم غیر طبیعی نیست ، داستان از اینجا جالب تر می شود که این آقا دوباره به شهر مون برگشت و دختر دیگری را خام کرد ولی به این دلیل که در تمام شهر ایشان را به بداخلاقی و بد جنسی می شناختند مسلما پدر و مادر دختر حتی راضی به حبس دخترشان در خانه شدند تا با چنین مردی ازدواج نکند
اما خانمه شبانه با بستن ملحفه ها به یکدیگر از پنجره طبقه دوم طرف خیابان پایین آمد و به عشق خودش رسید!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام مدیر سایت:
لطفا برای درج کامنت در صورت امکان از گزینه نام/آدرس اینترنتی استفاده نمایید