جهان هاي موازي يا تناسخ

سال هاست كه خيلي ها اصرار به اين دارند كه تا به رسيدن حد اعلاي تكامل، انسان ها پس از مرگ دوباره به دنيا مي آيند(تناسخ)
حال هم با نظريه جهان هاي موازي مي گويند كه هر احتمالي باعث وقوع جهاني ديگري است كه به موازات جهان فوق پديد مي آيد(جهان هاي موازي)
حال براي ساده كردن قضيه چرا نگوييم كه انسان ها همه داراي يك نفس واحد هستند كه به طور موازي با هم زندگي كرده و تمام احتمالات را از ديد گاه هاي مختلف بررسي مي كنند؟!
به اين مفهوم كه من همان شمايم و تمام انسان هاي ديگر نيز من هستند و همگي ما بطور موازي داريم يك نفس را به تعالي مي رسانيم!!!

پ.ن ۱ : نقل مطلب با ذكر منبع جايز است
پ ن ۲:اين نظريه براي اولين بار توسط اينجانب مطرح گرديده است،‌ لطفا به نام كس ديگري ثبت نشود

سازگاري با مافوق

در كار با مدير جديد و حتي مديريت كه مدتهاست با او كار مي كنيد نكات زير مي توانند مفيد باشند:
1- به جاي اينكه تلاش كنيد مديرتان را عوض كنيد، بسيار ساده تر است رفتار خود را با او سازگار نماييد.
2- فرض نكنيد كه پيشاپيش از هدف هايي كه مدير دارد آگاهيد. درعوض سعي كنيد به هر طريق بطور كامل بفهميد كه او مي خواهد به چه چيزهايي دست يابد. رودربايستي نكنيد، در صورت نياز آنقدر سؤال كنيد كه منظور وي بدون ابهام برايتان روشن شود.در اين مورد از گوشزد نمودن تناقضات كه در گفته ها يا هدفهاي وي وجود دارد، خودداري نكنيد. اين امر نه فقط هدفها را براي شما روشنتر مي سازد؛ بلكه به مدير نيز كمك مي كند كه بهتر بتواند منظور خود را طبقه بندي كند.
3- اطمينان حاصل كنيد كه اولويتهاي كاري شما همان باشد كه مدير مافوق در پي آن است. بگذاريد مدير اولويت هاي كاري و برنامه شما را ببيند و نظرش را در مورد آن بگويد.
4- خود را در اختلافات جزيي گفتار نكنيد. براي بهتر كردن روابط از خود گذشت نشان دهيد.
5- خصوصيات فردي، عادات و شخصيت مديرتان را به دقت مورد مطالعه قرار دهيد. به اين ترتيب مي توانيد در مناسب ترين موقعيتها، ساده ترين راه ارائه اطلاعات و بهترين راهكارهاي كسب موافقت وي را پيدا كنيد.
6- اگر مدير با يكي از پيشنهادات شما موافقت نكرد، عصابني نشويد. قبل از هر چيز سعي كنيد مسئله را از ديدگاه وي بررسي كنيد.

نشريه تدبير/ شماره 59/1374

ببخشيد كه مطلب متعلق به سال ۱۳۷۴ بوده و کمی قدیمی است ولی به درد من یکی خیلی خورد.

راه كار هاي ترقي شغلي

بعد از سال ها بالاخره فهميدم كه علاوه بر سعي و تلاشي كه در شغل خود داريم ، عوامل موثر در ترقي شغلي افراد شاغل ، در كشورمان چيست:- داشتن يك شغل سطح پايين!
تعجب نكنيد دليل اين امر ساده است:اگر شما داراي كارساده اي مانند جارو كشيدن باشيد ، و به اندازه كافي در شغل خود تلاش نماييد، مدير شما به دليل آشنايي با اهم مسائل جارو كشي ، شهادت بر تلاش بسيار شما خواهد داد.
حال اگر شما كارشناس مسائل فني پيچيده باشيد ، به دليل كم سوادي مدير محترم در رشته تخصصي شغل شما (زيرا كه پست مديران اصولا رابطه خاصي با رشته تحصيلي زير دستانشان و همچنين رشته مديريت ندارد!) احساس خواهد كرد كه مسائل شغلي شما آن قدر ها هم پيچيده نيست!، بلكه شما به دليل اينكه مي خواهيد از كار فرار كنيد مي پيچانيدش (ايضا مدير و كار را با هم).
براي مثال يكي از همين مديران جديدا در يكي از درفشاني خود،‌خطاب به بنده فرمودند:راه اندازي سرور داخلي كه كاري ندارد يك روزه تمام مي شود، براي مثال فلاني كه بچه زحمتكشي است - تازه ليسانسش هم در رشته كامپيوتر نيست - با اين حال بسيار در نرم افزار Word مسلط است!!!

مادر زن

دو نفري كه دو سر اره را در دست دارند به ظاهر آن را در دوجهت مخالف مي كشند ولي در باطن امر يك كار را انجام مي دهند: بريدن درخت زندگي!


ياد صحبت هاي آرام مادر و مادر زنم مي افتم كه چند روز پيش در خانه ما ميهمان بودند!

مي ميرم برات!

برايم خيلي جالب است كه بسياري اصرار دارند كه با تمام وجود ثابت كنند كه در كاري كه پيش گرفته ايد يار و ياور شما هستند و بعضي حتي پيش تر رفته و طوري مسئله را عنوان مي كنند كه باور كنيد كه بجز كار شما در دنيا چيز مهمي براي آنها وجود ندارد.
ولي مگر نه اين است كه هر انساني موجود مستقلي است كه بنابر برخي از اهداف مربوط به خودش به مدت كوتاه يا بلند( اما موقت) حاضر است كه ديگران را همراهي كند.
پس چرا جواب اين سوال اينقدر سخت است كه:
«چرا ناراحت مي شويم وقتي مي فهميم كسي بخاطر منافع خود ما را همراهي مي كند؟»

اصلا يه چيزي
گيرم كه من فكر كنم كه تو بدون هيچ منظوري حاضري هر كاري براي من بكني
آن وقت تو در مورد من چه فكري مي كني؟

باور كردن آسان تر از انديشيدن است!

"باور كردن آسان تر از انديشيدن است!"
چند روز پيش اين جمله را از يك فيلم شنيدم
با وجود سادگي در جمله واقعيتي تلخ نهفته است، بدين معني كه گاهي مفاهيمي را باور مي كنيم كه به آن اعتقاد نداريم؛چرا كه فكر كردن در مورد آنها آسان نيست!
بهترين مثالي كه براي اين موضوع مي توان يافت، اعتقاد به وجود خداست ، مفهومي كه عقل در مقابل آن هيچ هم نيست!!!
از اينجا مي توان پرسيد كه آيا عقل از روي شناخت كافي وجود خدا را قبول مي كند؟ جوابي كه به ذهن من مي رسد اين است كه عقل در مورد چيزي كه كاملا در حيطه آن نيست نمي تواند شناخت كافي داشته باشد!
كه اگر اين مطلب حقيقت داشته باشد باور ما در مورد خدا درصد ناچيزي از حقيقت در خود دارد.
همين است كه چند روزي فكر مرا بخود مشغول كرده است كه چند درصد از باور هايمان تا كنون بر اساس واقعيت شكل گرفته است؟

پي نوشت:
من كسي در ناكسي در يافتم پس كسي در ناكسي در بافتم

خوش تيپ يا خوشگل

تا حالا فكر كرديد چرا مي گن خوشگل شدي ولي مي گن خوش تيپ كردي
به نظر نويسنده شايد به اين خاطر است كه خوش تيپي اكتسابي است و خوشگلي خدا دادي!
پي نوشت:
خوش تيپي نشان دهنده هوش و فكر شخص است ، خوشگلي جلوه اي از لطف پروردگار ( كه از دومي چيزي از خود شخص دست گيرمان نمي شود ولي خوشمان مي آيد)
پي نوشت:
در اين دوره زمانه خوشگلي را هم عمل مي كنند،‌ حالا خوشگلي ذاتي است يا اكتسابي؟

سخت يا آسان مسئله اين است!

زندگي عبارت است از سختي و آساني
و آساني فاصله بين رها شدن از يك سختي تا سختي ديگر است

پي نوشت:زندگي جاهل زيباتر است زيرا به مواقع آساني عقلش به چاره جويي قد نمي دهد!

افتتاحیه

بسم الله الرحمن الرحیم
با یاد و نام بخشنده دانا
خداوند حی توانا

مترجم گوگل