عاشورا

شاه: چته اینقدر امروز آه و ناله می کنی
همکار: کمرم درد میکنه از بس روز عاشورا سینه زدم

تتمه وصیت نامه امام

فاشیست ترین دولت آن است که مردم حتی بصورت ناشناس هم جرات اظهار نظر نداشته باشند

چینی فشن یا فشن چینی

دقت کردید مدل بالاپوش های زمستانی امسال بازار دقیقا همان هایی است که دو سه سال پیش تو سریال های چینی، تن شخصیت های خیابانگرد می دیدیم

فرمان پنجم

اگر اینقد احمقی که به خدا قول می دی
اینقد عاقل باش که سر قولت وایستی

مهندسی معکوس

- آی فسقلی اینقد دختر من رو نترسون، اون هنوز بچه تر از این حرفاس
- عمو اشکال نداره یکم بترسه ، عوضش ترسوندن یاد می گیره!!!

جوجه اردک زشت

دو تا کارمند جدید اومدن تو سازمان، مدام عین جوجه اردک تو دستشویی آب بازی می کنن و وضو می گیرن
صبح تا شوم نوبتی ، این یکی می خوره، اون یکی میره دستشویی چیزی رو که خورده پس می ده وضو می گیره میاد و برعکس
آخه مملکته ما داریم؟

101 راهکار برای یک ازدواج موفق

خیلی ها فکر می کنند یک ازدواج موفق تنها قسمتی از اون چیزیه که می تونن داشته باشن
در حالیکه به نظر بنده یک ازدواج موفق تنها یک قسمت از چیزیه که می تونی باشی

شوهر کوپنی

تا زودتر سوار مترو می شی می گی «عمو هل نده ، مثه آدم سوار شو»
وقتی می خوای سوار شی و جا نیست هل می دی و می گی «یعنی ما نباید برسیم خونمون؟!»

وقتی تو صف ایستادی و می دونی بهت می رسه می گی « لطفا صف رو رعایت کنید»
وقتی می بینی تو صف بایستی چیزی بهت نمی رسه می گی «مثلا که چی ؟ یعنی اگر من دو دقیقه زودتر می رسیدم باید همه اش را چپو می کردم؟»

وقتی شوهر اولته در وصف زن دوم شوهرت می گی «زنیکه جن+ده شوهر حش+ری ما رو تور کرده»
وقتی زن دوم آقایی می گی «خب بابا مرد کم داریم تو این مملکت ، تازه کو تا شرایط ازدواج داشته باشن ، باید چی کار کنن امثال من؟ برن شوهر وارد کنن؟»

پ.ن: خدایی چرا همیشه فکر می کنی جزو ردیف اولی یا اینطور بگم تا حالا فکر کردی که یه روزی ممکنه تو ردیف دوم باشی؟

ماجراهای من و رویا خانم

مدت هاست رویای جایی در سرم هست
جایی که تعداد صندلی های مترو بیشتر از مسافرانش باشند
جایی که کسی از عقایدم نپرسد
جایی که تمام مشغله فکری روزانه ام انجام وظایف شغلی ام باشد

پ.ن: کاش می شد هر جا که می ری اونایی رو هم که دوست داری ببری

تحقیق ایرانی

در تحقیقی بر روی 100 نفر که برای آنها پنی سیلین تجویز شده بود ، بدون اطلاع این افراد، در دارو خانه ها بجای پنی سیلین گردی کاملا بی اثر به آنها تحویل داده شد
پس از یک هفته و با بررسی نتایج تحقیق معلوم گردید که 98 در صد از بیماران نیازی به تجویز پنی سیلین نداشته اند زیرا حال همگی آنها خوب بوده و در سلامت کامل به سر می برند
تنها کسانی که پنی سیلین لازم داشته اند دو تن با قیمانده بوده اند که یکی بر اثر بیماری فوت کرده و حال دیگری به شدت وخیم است

بالاخره پس از ماه ها تلاش با موفقیت 98 در صدی طرح و بر اساس آمار ثابت گردید که حذف پنی سیلین از جمع دارو های یارانه بگیر دولت کاملا مقرون به صرفه است حتی می توان پیشنهاد کرد با توجه به رقم نا چیز مرگ و میر که بر اثر کمبود پنی سیلین ممکن است روی دهد این دارو را کلا از بازار حذف و بودجه تولید و واردات آن را به موارد مهم تری اختصاص داد

فرار رنگ ها

داشتم به ماشین های اتوبان نگاه می کردم
اتومبیل ها هم شدن عین لباسهامون
روشن
تیره
خاکستری
بی رنگ

دعای روز چهارشنبه

خدایا!
یعنی چه ارتباطی هست بین خشتکی که تو مترو پاره می کنی و جلسه هایی که بعدش می اندازی؟

دعا

اون روزی که به تمام آرزو هات رسیدی چیزی غیر از عبادت آرومت نمی کنه ،یعنی واقعا هیچ چیز!

روند تکاملی توجیه

قبل از رنسانس: طرف عجب خریه
بعد از رنسانس: عجب آدم احساساتیه بی منطقیه
زمان حاضر : یک آدم فوق العاده اس ، یعنی یک پارچه انرژی مثبت

اینترنت بی تربیتی

عزیز بزگوار ستاره خانم در این پست انتقاد کرده اند که چرا آمار جستجوی کلمات زیر شکمی به زبان فارسی تا این حد بالاست

خب شما فرض کن نشستی تو ایران
روزی صد بار برای خواندن هر چرت و پرتی مجبوری یک فی*=* لتر شکن بیاری بالا
خب چجوری تستش می کنی که درست کار می کنه ها؟
نه چجوری تستش می کنی؟
خب ملت که الان همه کارشناس آی تی شدن
می دونن که اگر آدرس مستقیم بزنن بالاخره تو یه گوری ثبت می شه
خب پس می رن سراغ موتور های جستجو
و به نظر شما چی سرچ می کنن؟!!

پ.ن: توجیه را حال کردی ، خداییش کارشناس بومی شده به این می گن

کرم ذهنی

اینجا یک بازی جالب دیدم ، که از عده ای دعوت کرده بود که بگویند کرم ذهنی شان چیست
بنده به این بازی دعوت نشده ام
و یادم نمی آید تا بحال کرم ذهنی داشته باشم
البته تا زمانیکه عنوان این پست از خرمگس خاتون را دیدم
وزن عجیب این عنوان شده کرم ذهنی بنده
جالب اینه که هنوزم که هنوزه نفهمیدم این یوحنا اون وسط چی کار می کرد؟!

بسته پیشنهادی دولت

یادمه اون قدیم ها تو فیلم ها هر کسی از کلمات انگلیسی استفاده می کرد ، بدون دیدن فیلم می تونستی حدس بزنی آخر فیلم خائن از آب در میاد
حالا چی شده که آقایون بجای پیشنهاد جامع ، تو تلویزیون دهنشون رو پر می کنن می گن بسته پیشنهادی، الله اعلم!!!

معادلات چهار چنگولی

همکارم پیچ گوشتی خواست ، ندادم
خواستم با آن سری پیچ گوشتی موبایلم را تعمیر کنم ، زدم ترکید
حالا هر وقت بهش فکر می کنم
بجای وجدانم ، جیبم درد می کند

مترو تهران ، امروز رکورد تاخیر زیر زمینی را شکست

شهردار تهران با لبخند و کمی پر رویی اظهار داشت :
این تاخیر فقط جهت ثبت در کتاب گینس انجام شده و به زودی حرکت قطار ها به حالت عادی بازخواهد گشت

جادوی زندگی

وقتی لاغر می شی ، شلوارهات بلند می شن

احساس

فکر می کنم
برای بعضی ها
توی زمان و مکان معین
حکم آیینه را دارم
اونا خودشون رو تو من می بینن
و من از دیدن اونا توی خودم لذت می برم

ارتباط سوئیچ با کارت شبکه از طریق مک آدرس

استاد: یک سوئیچ از کجا می تواند بفهمد مک آدرس کامپیوتر چیست؟
بنده: با خر کردن
- یعنی چی؟
- یعنی یه فوت می ذاره تو دیتا پکت می فرسته برای کامپیوتر ، اون هم خر می شه و فحش می ده ، به همین صورت از رو جوابش مک آدرسش لو میره

پ.ن: جالب اینه که درست ترین جواب کلاس همین بود

... I love is

وقتی داری مثل پنگوئن از پله های مترو بالا می ری ، یادی از روزهایی کن که تو ایستگاه اتوبوس منتظرش می موندی!

تحلیل سازمانی

رئیس : خب اگر نحوه کار کردنشون اینجوری باشه که خیلی مسخره است
بنده : خب معلوم می شه یا کارشناس های خلی دارن و یا اونجا هم مدیرها جای کارشناس ها تصمیم می گیرن!!!

سیاست ایرانی

تو دانشگاه استاد ادبیاتی داشتیم که یکبار گوشش را بخاطر سیاسی حرف زدن ، پیچانده بودند
دوره دوره خاتمی بود و ما دانشجو ها راحت حرفمان را می زدیم
ولی نهایت انتقاد استاد این بود که بگوید:
- بابا اصلا من به سیاست کاری ندارم، کسی نیست که بگوید چرا نانی که می خریم باید خمیر بخوریم؟
آن سال ها جوان بودم و سری پر باد داشتم
حرف استاد را هم بی اهمیت تلقی می کردم
ولی امروز به نظرم آن حرف معنی دیگری هم می داد
و آن این است که
مایی که هنوز در تهیه نان شبمان مانده ایم ، سیاست برایمان امری فانتزی نیست؟!

حذف سه صفر از پول ملی

- جناب رئیس باور کنید که ملت سکه های پول خرد را آب می کنن
خب نباید ارزش فلز سکه از خود سکه بیشتر باشه که!
- آخه مرتیکه ، یارو در روز چند تاسکه گیرش میاد که آبش کنه هان؟
لابد یا شما بانکی های گور به گور شده دارین آبش می کنین یا کمیته امداد امام دیگه
- اصلن ولش کنیم ، نظرتون در مورد حذف سه صفر از پول ملی چیه؟
- خب این شد یه دلیل با کلاس ، تعطیلش کنید بریم خونه

پ.ن: نتیجه خرابی دستگاه ضرب سکه بانک مرکزی

اتوبوسمال

به نظرتون اگر تو این شهر بی در و پیکر کسی بماله پشت اتوبوس ، راننده اش متوجه می شه؟

کلامی از پدر عروس

در مقابل گوینده ای که سوال کننده نباشه ، طرف حق داره هر وری می خواد بزنه خب!

تحلیل فیلم Star Trek - 2009

قهرمان فیلم های آینده از این به بعد کتک خور هستند تا بزن بهادر

پ.ن: خب لابد قابل قبول تره، یا به حال مردم نزدیکتر!!!

دو مرغابی در مه

هوا مه آلود است
ریه هایت را پر می کنی از از هوای تازه
جگرت حال می آید
بیشتر دقت می کنی
انگار مه نیست، بیشتر به گردو غباری می ماند که از عراق می آید
دیر یا زود
روزی می فهمی
اکسیژن بجای ریه هایت
در تصورات تو جاری است

اشتباه

اشتباه حاصل یک اتفاق است
اشتباه اجتناب ناپذیر است
اشتباه چیزی است که در کشور من وجود ندارد

دستگیری در مترو

اونهایی که تو مترو دستشون رو محکم به میله می گیرن تا رو کسی نیفتن ، اغلب کسانی که شل گرفتن می افتن روشون ، چون اگه اونها هم دستشون رو سفت بگیرن ، آدم های دیگه ای هستن که دستشون ...

پ.ن: دوست دارم عمه اون کسی رو که برای اولین بار دستش رو شل گرفت ...

چسب قطره ای رازی

این روز ها به خانم های که راه می دن بچسبونی نبایست چسبوند!!!

اندر افزایش مدت زمان حرکت مترو

مسافر:عمو جان بد جوری چسبوندی به من ها؟!
شاه: کمی صبر کن ، تا برسیم هم تو راحت شدی ، هم من!!!

تبلیغات سالم

- مگر از اصول تبلیغات این نیست که به شعور مخاطب توهین نشود؟!
- البت، ولی رعایت نورم جامعه هم باید بشود یا نه ؟!!!

حق

حقی راکه نگرفته ببخشی
هرگز اندازه اش معلوم نخواهد شد!!!

عبور از دوران تحجر

14 سال پیش در چنین روزه ایی داشتم بدو بدو خرید می کردم
تا دل و روده ضبط صوتی را که ریخته بودم بیرون جمع کنم
آخه شب قرار بود خواهرم اینا بیان خونه ما
و می دونستم خواهر زادم که سه سال بیشتر نداشت نمی ذاشت ضبطم را امشب تعمیر کنم
واقعیتش این بود که چند شبی می شد که تو رادیو مونت کارلو آهنگ جدیدی از مدونا به نام You'll See پخش می شد
دراون روزگار که دسترسی به ماهواره نداشتیم و حتی مجبور بودی جلو پلیس راه ضبط ماشینت را خاموش کنی
شنیدن چنین موسیقی هایی برابر بود با یک بلیط یه سره به بهشت!!!
البته مدونا هم مدونای پیر و خسته امروز نبود
امروز هم که بعد از سال ها بالاخره این آهنگ را با تمام جزئیاتش از اینترنت پیدا کردم
فهمیدم که سلیقه اون روزهام حرف نداشته


MP3 Download: Madonna - You'll see
Clip Download (MPEG2 Video MPEG Audio 44100Hz stereo 90 Mb): Depositfiles


پ.ن 1: این خاطره به این مناسبت نوشته شد که خواهر زاده بنده بعد از این همه سال آنقدر بزرگ شده که برای اولین بار تنهایی آمده خانه داییش
پ.ن 2: از بهاره خانم واقعا متشکرم که با لینک های قشنگشون باعث شدن بنده موسیقی هایی را که سال ها دنبالشون بودم پیدا کنم
Update: در صورتیکه مایل به داونلود بهترین های مدونا با کیفیت مطلوب هستید حتما از اینجا دیدن کنید (البته این مجوعه شامل این آهنگ ذکر شده در این پست نیست)

پرده

برای اینکه دیده نشود
خود را از دیدن آسمان محروم کرد

تقلب

رئیس : اصلا معلوم هست شما یه مدته تو اون اتاق چی کار می کنی؟
شاه : از رو دست همکارا می نویسم!!!

حوله

- الو ، سلام ، خانم این حوله تک نفره ها کجان؟
- علیک سلام، می خوای چی کار؟
- حالا شما بگو
- تا ندونم نمی گم
- خب تو که می دونی چند روز نباشی من نمی تونم تنها بمونم، این خانمه عجله داره ، می گی کجاست یا بدم حوله شما رو بپوشه؟
- می مردی از اول بگی ، تو کمد پشت ملحفه هاست
( صدای گرومپ تلفن از آنطرف خط)

پاییز

پاییز فصل تو
فصل خداحافظی
فصل بازگشت به خانه است
آرزویم این است
روز خداحافظی من هم پاییز باشد

MP3 Download: Rod Stewart - Sailing
پ.ن: جوان هایی که موسیقی را نشنیده اند ، حتما بشنوند و الا پیر مرد هایی مثل بنده این موسیقی را هیچگاه از یاد نمی برند

Dance Me To The End Of Love

زمزمه ای برای به یاد آوردن او کافی است
حال آنکه
نت های موسیقی سنگین تر از آن هستند
که یاد او را با خود ببرند
پ.ن: این روزهایم پر ازنفس های سوم شخص است!!!

معلولیت ذهنی

تا به امروز فکر می کردم چگونه می شود که کسی با یک ذهن معیوب در اینجا مسئولیتی داشته باشد
تازه فهمیدم که مریض بودن آن ذهن ، علاوه بر معیوب بودن آن ، جزو شرایط استخدامی است

قیاس

عمری از قیاس شدن با دیگران متنفر بود
تا اینکه مقیاس زندگیش گم شد

تنفر

عمری برای به نمایش در آوردن آنچه در ذهنش بود صبر کرد
و وقتی آن را به نمایش گذاشت
تازه فهمید تنفر مردم یعنی چه!!!

قبولی تضمینی در دانشگاه شریف (با تخفیف ویژه)

نگهبان دانشگاه صنعتی شریف:
- آقا کجا ؟ سرت رو انداختی پایین می ری تو دانشگاه؟
- دارم می رم دستشویی، روده هام ناراحته ، شکر خدا تو خیابون های این شهر که دستشویی پیدا نمی شه
- مرد حسابی ملت می خوان بیان اینجا درس بخونن نمی ذارن ، اون وقت تو می خوای بری برینی توش؟!

پ.ن 1: گفتگو با اندکی دخل و تصرف نقل شده است
پ.ن 2: کسی می دونه تو اینجور مواقع بهداشت حکم می کنه کجا دستشویی بری؟ آقای شهردار اگر می خونی لطفا جواب بده!!!
پ.ن 3: درسته راهمون ندادن که نیتمان را عملی کنیم ، ولی خداییش فکر نمی کنم با این سیلابس های درسی مزخرف ، این دانشگاه ها ارزش ... هم داشته باشند (حداقل تو رشته کامپیوتر که اینطوره)

تست جامع آی کیو

بعد از عمری لطف کرده در پارکینگ رو بسته تا من از ماشین پیاده نشم
قفل پارکینگ مجتمع رو گذاشته تو جیبش آورده تو ماشین و می گه:
- این رو کجا بذارم؟
-اون قسمت میله ایش را بکن تو چشم من که روز خواستگاری همه چی رو دید الا ...

بچه کش

احساس کردم بغل دستی محکم پایم را فشار می دهد
فشار محکمی به آن سمت آوردم
عصبانی شده بودم که چرا بعضی ها آنقدر بی شعورن که فکر می کنند مترو مال باباشونه؟!
خواستم جابجا بشوم تا بعد از محکم کردن جایم یک درس حسابی به طرف بدهم
زیر پایم را نگاه کردم تا جا پای خوبی پیدا کنم
تازه دیدم که بچه ای کنارم ایستاده
و برای اینکه بتواند نفس بکشد به سختی به پایم فشار می آورد

پ.ن: هر چه فکر کردم یادم نیامد که دقیقا از کی زیر پایم را نمی کنم!!!

حذف و اضافه ترم پاییز

- مهندس اینقدر ما رو رنگ نکن ، هر کدوم از ما هم دو واحد کامپیوتر پاس کردیم، این موضوع اینطوری که شما شرحش می دی نیست
-فکر کنم دلیل بیسوادی من، همون 83 واحد تخصصی اضافه است که پاس کردم!

مشکلات ادارات دولتی

- مهندس به نظر شما مهم ترین مشکل این سازمان چیه؟
- اینجا آنقدر مدیر بی لیاقت داره ، که سالی یه بار هم نوبت من کارشناس نمی شه تر بزنم تو کار!!!

تنهایی شاهانه

شاهان تنهاترین آدم های روی زمین بوده و هستند
دلیل آن هم وجود حرم سراها است
بنده خدا ها کلی آدم آوردند و بردند، ولی کسی را دوستش داشته باشند پیدا نکردند!
یعنی واقعا اگر یک شاه عاشق کسی می شد ، می توانست به این همه ملت سرویس بدهد؟!

جبر یا اختیار

این چه اختیاری است که بخاطر دوست داشتن می بایست چیز هایی را که متنفری تحمل کنی؟!

دلیل اصلی اختلال در سرویس سیبای بانک ملی

گیرم که من باور کنم که هارد سرور دارای هارد Mirror نبوده است ، اطلاعات شما دارای Repetition نیست و بازگردانی اطلاعات یک هارد دیسک برای متخصصان مجرب شما، نزدیک به یک هفته طول می کشد
آن وقت اگر من با این باور باز بیارم پولم را به دست آدم های فوق تخصصی مانند شما بسپارم ، به من نمی گید الاغ؟!!
*هارد Mirror : هاردی است که هر تغییر اطلاعاتی بر روی هارد اصلی بر روی آن نیز نگاشته می شود، یک هارد اصلی می تواند تا چندین هارد آیینه داشته باشدو در مواقع اضطراری جایگزین آن گردد
**Repetition : تکنولوژی تکرار اطلاعات است به این معنی که یک رکورد خاص بر روی سرور های مختلف وجود دارد و در صورت از کار افتادن سرور اول ، بطور خودکار اطلاعات از سرور دوم خوانده شده و باعث می شود شبکه به هنگام اختلال از کار نیفتد

قاطری بنام مترو

امروز صبح ، دو ساعت از کرج تا تهران !!!

زندگی نامه آلبرت انشتین (انیشتین)


شاه: می دانستی آلبرت انشتین بعد از اینکه فرمول مشهورش را کشف کرد و به شهرت رسید ، زنش را طلاق داد و با دختر عمویش ازدواج کرد؟!
ملکه: منظورت این نیست که داری روی یک فرمول مهم کار می کنی؟
شاه: منظورم این است که انشتین اشتباه کرد ، بجای اینکه سال ها بنشیند و فکر کند ما از کجا به وجود آمدیم و نظریه سازی بکند ، می توانست مخ دختر عمویش را تریت کرده و در مورد اینکه چگونه دیگران را به وجود بیاوریم تلاش کند!!!

رفیق

- شاه ، خداییش بعد از این همه سال من رو می شناختی اگه صدات نمی کردم
- فک نکنم ، اون موقع ها که من دفتر داشتم تو هنوز جوجه بودی
- فک نمی کردم هیچ موقع شما رو با این ریخت ببینم ، همیشه سه تیغ بودی و برق می زدی ، بابا کو شلوار جینت ؟ حتی بند کفشتم نمی بندی!!! بابا لااقل جوراب پات می کردی؟!
- عوضش شکر خدا تو هنوز اتو شده موندی!!
- ببینم تو که مقروض نیستی؟
- نه ، هر چی بود همون موقع بیشترش را تصفیه کردم، تو چی؟
- یه 150 میلیونی هست که ان شاء ا... داره جور می شه ، دیروز ریختن بگیرنم در رفتم !!!

پ.ن 1: دیروز یک خانمی را رسوندیم خونش ، دو تا فسقلی قد ونیم قد داشت ، همش معذرت خواهی می کرد .. فکر می کرد ترش کردیم که مسیرش دور بوده .. اما ما تو فکراین بودیم که تو این شهری که روزش ماشین نداره چطوری می خواست نصفه شبی تا بالای این کوه برگرده؟!
پ.ن 2: انگارخدا چند روزیه برام کلاس توجیهی گذاشته تا بفهمم چه چیز هایی دارم و باز نا امیدم

تحلیل فیلم سینمایی بلوک 13 (Banlieue 13)

این روزها، ایران درخت نارگیلی است که هر کسی از آن بالا می رود

خریت محض

تمام خرها عاشق می شن
ولی اینقده خرن که متوجه نمی شن

پ.ن: هر کسی حداقل یکبار در عمر خویش خود را به جرم خر بودن مجازات می کند!

شبح

استادی داشتم که می گفت:
- همه کامپیوتری ها به وجود جن اعتقاد دارند زیرا هر روز پیش من آمده می گویند " استاد به خدا کامپیوترمون تا دیشب سالم بود اما امروز خودبخود قاطی کرده!"
پ.ن:
اول صبح خواب آلود داشتم رانندگی می کردم
لحظه ای یک پراید سفید را در آینه دیدم
چشم برگرداندم دیگر نبود
هر چه فکر کردم یادم نیامد که بلوار خروجی داشته باشد
تمام آیینه ها را با دقت گشتم
خبری نبود!
داشته خواب و بیدار فکر می کردم که شبح دیده ام یا نه؟!
که صدای بوقی فضا را جر داد
مردک احمق داشت نیم ساعت تو نقطه کور آیینه های من رانندگی می کرد و موقعی که پیچیده بودم جلوش دستش را گذاشته بود رو بوق!!!

چهارده سال پیش در چنین روزی ...

آلما خانم از بنده دعوت کرده اند که در یک بازی وبلاگی شرکت کنم با این عنوان که چهارده سال پیش در چنین روزی ...

14 سال پیش در چنین روزی ما داشتیم دانشگاه ثبت نام می کردیم و اولین باری بود که کسی نمی گفت چرا وایستادی کنار این خانم!!!به صف شدیم
یک ردیف پسر و یک ردیف دختر
و مطابق معمول بنده شونه به شونه خوشگل ترین ها افتادم
خلاصه یک ایل پسر ریختند سر ما که شماره بغل دستی را از رو برگش وردار
ما هم نه گذاشتیم و نه برداشتیم شماره را ور داشتیم!
درد سر تان ندهم ، این شماره نصف ترم اول همه را سر کار گذاشت ، تا اینکه بالاخره فهمیدیم این شماره منزل آن خانم نیست ، بلکه ایشان قبلا ثبت نام کرده بودند و آن روز برگه دوست ایکبیری شان را که مسافرت بوده در دست داشتند!!!

پ.ن: بنده هم به نوبه خود دعوت می کنم از مهشید ، ستاره ، الهه ناز و الباقی دوستانی که مایل به شرکت هستند ، در این بازی شرکت کنند

فرمان چهارم

هرگز با توله سگ ها شوخی نکن!
بخصوص که مادرشان در آن نزدیکی باشد

قیلوله

- آقا من حاضرم که حتی شده یه تلویزیونی ، ماهواره ای ، کوفتی اینجا وصل کنن شما سر کارنخوابی
- دست مریزاد مهندس! خداییش لالاییش کم بود !!!

مدیریت یک شاه

یکی از دوستانم که تازه مدیر شده آمده بود مشورت
- به نظرت چی کار کنم تا کارم زیر سوال نباشد؟
- مگر شما را بر حسب لیاقت تو این پست گذاشتن که فردا روز بخاطر بی لیاقتی ورت دارن!!! پس نگران نباش اگر آدم حسابی هستی برای خدا کار کن اگر هم نه ...

یاس فلسفی

از آزمایشگاه که بیرون آمدیم ، هنوز داشت دنبالمان می آمد
چند وقتی بود که سر کلاس نگاهمان که بهم می افتاد ، برق علاقه ای در چشمانشان می درخشید اما لابد او هم فهمیده بود بنده از آنهایی نیستم که پا پیش بگذارم!
رسیدیم تجریش که بالاخره با دوستش آمد جلو و سر و صحبت را باز کرد ، بالاخره باور کرد که بنده تنها پسری هستم که می تواند تلفن نداشته باشد!!! شماره تلفنش را که یادداشت کردم راهی شد اما چشمتان روز بد نبیند پایش گیر کرد به جدول بلند میدان تجریش و پخش شد کف خیابان.
بنده و دوستش سعی می کردیم که بلندش کنیم ولی او دیگر تمایلی به بلند شدن نداشت ، ولو شده بود زمین و مدام با صدای بلند می گفت:"خدای من ! آخه چرا من ؟! چرا حالا؟!"

اعترافات یک مدیر

- آقا جان اون پی سی سرور سازمانه ، در حال کار نباید تکونش داد ، باور کن خراب می شه ، آقای مدیر مگه با شما نیستم

امروز ، بعد از چهار روز که از این واقعه می گذرد و معلوم شده تکان دادن سرور توسط ایشان منجر به خرد شدن پنل سه هارد ساتا و از کار افتادن دی وی دی رایتر و تلف شدن چهار روز کاری گردیده است ، قرار شد هیاتی تشکیل شود تا تشخیص بدهد به چه دلیل بنده اینها را شکسته ام و تقصیر را گردن این مدیر محترم انداخته ام !!!!!

پ.ن : از دیشب ایشان دستور داده اند خط تلفن ADSL بنده را قطع کنند که معلوم شود بدون آن هم صفحه اصلی وب سایت سازمان بالا می آید، و نیازی به این همه هزینه نیست!!!

فشن

واقعا دست آدم هاییکه این مدل موهای سیخ سیخی را اختراع کردن درد نکنه، این مدت که اسباب کشی داشتیم و معلوم نبود برس کجاس و سشوار کو ، حداقل خجالت نمی کشیدیم از خونه بیرون بیاییم (موهای بنده مادر زادی سیخ سیخ سیخ است!!!)
البته این را هم بگویم که در این مدت روزی ده بار از طریق همکاران اداری ارشاد می شدم که فلانی خجالت بکش این فشن ها مال غربی هاست و ...

اعتراف

آقا اصلا من ذوب شدم تو ولایت
من متحول شدم
گاهی وقت ها احساس می کنم ابوذر هستم که درمقابل امام علی(ع) ایستاده و از دین در برابر حملات علی دفاع می کنم!!!

پ.ن: هر که بگوید بنده این حرف ها را تحت تاثیر فشار روحی یا قرص و ... زدم ، خر است

اعتماد به نفس سوسک

سوسک های بدبخت از جمله موجوداتی هستند که قربانی کراهت قیافه خود هستند ولی با این حال در طول ملیونها سال قیافه کریه خود را حفظ کرده اند
در حالیکه کافیست به یک خانم به شوخی بگویی دماغت را بکش آنور
-ببین من دماغم را عمل می کنم ، می خوای اجازه بده می خوای نده!!!

Agnes – Dance Love Pop

آلبوم بسیار زیبای اگنس که همانطور که از نامش پیداست در سبک پاپ اجرا شده است



Artist: Agnes
Album: Dance Love Pop
Released: July 10, 2009
Length: 40:05
Quality: 160KBps

برای دوستانی که تک آهنگ داونلود می کنند ( و یا دنبال یک آهنگ نمونه قبل از داونلود آلبوم هستند) ، پیشنهاد می کنم آهنگ Releae Me را داونلود نمایند

لینک داونلود : come2music

استخدام منشی (فقط خانم) با مزایای فوق العاده

مغازه بغلی تو پاساژ آگهی استخدام منشی داده بود
اصلا کارش همین بود ، هر چند وقت یکبار منشی اش را عوض می کرد
بعد از ظهر بود چشمهایم که سنگین شده بود سر و صدای بیرون مغازه چرتم را پراند، مدیر پاساژ و یک آقا جلوی مغازه ایستاده بودند و داد و بیداد می کردند مدیر پاساژ گفت:
- در شیشه ایه و از داخل قفله
و بعدش داد زد :
- با زبون خوش باز کن و الا شیشه را می شکنم
رفتم جلو و فهمیدم جریان از این قرار بوده که پدر و دختری برای استخدام دختر برای منشی گری صبح می آیند مغازه ، و صاحب مغازه می گوید که دختر شما تمام مشخصات یک منشی خوب را دارد ، فقط اگر اجازه بدهید همین الان بماند یک تستی بزنیم!!!
پدر ساده دل تنها به خانه بر می گردد که مادر دختر به زور برش می گرداند که مرد این چه تستی است روز اولی! برو ببین دخترت چه کار می کند ، که می آید و می بیند در مغازه از داخل قفل است و پرده کرکره ای کشیده شده و ...

پ.ن: لامذهب در عالم همسایه گری نداد ما هم یه تستی بزنیم ببینیم طرف برای چه شغلی مناسب تر است ، هر چه باشد عمری مناسب لشگری و کشوری اعطا می فرمودیم

همکارم بعد از جابجایی اتاق

- کمرم شکست بابا ، دیگه زور نداره
- خب یه کم از زور کمرت را نگه می داشتی برای کار اداری!!!

قرار آشغالی

صاحب خانه ناراحت شده بود ، ملکه وسط روز آشغال ها را گذاشته بود دم در، خب معلوم بود تا شب تو کوچه تنگ محله قدیمی ما همه از بوش خفه شن، حالا بماند که گربه ها چه بر سرش آورده بودن
با هم صحبت کردیم ، من کسی نبودم که اذیت شدن همسرم را بخوام ، می دونستم دوس داره هر چه زودتر آشغال ها برن بیرون ، به بوش حساسیت داره
از طرفی آشغال های خونه ما دم صبح بیشتر از دم عصر بوده و هست ، هم به دلیل مای بی بی های شاهدخت و هم اینکه کلا شب ها تا دیر وقت بیداریم
بالاخره با صاحب خانه و ملکه به توافق رسیدیم که صبح ها که سر کار می روم در مسیرم کیسه آشغال ها را تا محل زباله دانی های بزرگ شهرداری ببرم و عصر ها هم که طبق معمول آشغال ها را بگذاریم دم در
خب گاهی سختم می شد، که با لباس های بسیار تمیز می بایست مسیری را با آشغال طی می کردم ، بماند نگاه های مردم که با تعجب قیافه اتو کشیده و آشغال به دست اینجانب را برانداز می کردند ، البته پیرزن ها نظر دیگری داشتند صدایشان را پشت سرم می شنیدم که خدا پدرت را بیامرزد که آشغال ها یت را می بری بیرون محله
...
الان دو سال از آن روز ها می گذرد و ان شاء ا... هفته بعد این شهر را ترک می کنم ، ولی امروز که می آمدم خیل آدم های اتو کشیده ای که آشغال دستشان بود و مسیر هر روزه مرا تکرار می کردند ، قشنگ ترین خاطره ای بود که از این محله می توانستم داشته باشم

پ.ن 1: بعضی از اوقات برای خودمان عجیب است که تا چه اندازه می توانیم در زندگی دیگران موثر باشیم ، یک فکر خوب توانست عادت یک محله را تغییر دهد ، نه قانونی نه دولتی و نه اجباری
پ.ن 2:پدرم همیشه می گفت فکر خوب همیشه برنده است!!!

داستان خروس و حضرت سلیمان

در روزگار حضرت سلیمان مردی بود که علاقه زیادی به یاد گرفتن زبان حیوانات داشت بنابراین چندین بار خدمت آن حضرت رسیده بود و از ایشان تقاضای یادگیری زبان حیوانات را کرده بود
آن حضرت پس از اصرار زیاد مرد به امر خدا، به آن مرد زبان حیوانات را یاد داد اما از آنجا که دانستن زبان حیوانات از معجزات پیامبری بود به آن مرد فرمود که در صورت افشای این موضوع که او زبان حیوانات را می داند، در دم جان به جان آفرین تسلیم خواهد نمود
مرد این شرط را با کمال میل پذیرفت و به زندگی عادی خود بازگشت ولی در خانه همسر وی از رفتار او متعجب می شد زیرا که انگار مرد خانه قبل از او از همه چیز خبر داشت ، غافل از اینکه آن مرد زبان حیوانات را می دانست و از صحبت های آنان متوجه می شد که در غیاب وی چه اتفاقاتی رخ داده است
چندی گذشت و کنجکاوی زن را رها نمی کرد و مرد را تهدید به جدایی می نمود ، مرد که همسرش را بسیار دوست می داشت به او گفت که اگر در مورد این وقایع حرفی بزند لحظه ای زنده نخواهد ماند
زن که محک خوبی برای عشق مرد پیدا کرده بود به او گفت که مگر در تمام مدت زندگی مشترکشان او اصرار نداشته که زن را بیشتر از جانش دوست می دارد ، حال وقت آن است که ادعای خود را ثابت نماید
مرد که خود را ناچار به گفتن حقیقت می دید تابوتی تهیه کرد آن را بر روی گاری گذاشت، اسب را به گاری بست و در آن تابوت خوابید تا بعد از مرگ همسرش به زحمت نیفتد
همسر مرد هم که داشت عشق او را باور می کرد با محبت به اول کمک می کرد تا این لحظات آخر آسانتر بگذرد
بالاخره مقدمات کار فراهم شد و زن در کنار مرد نشست تا مرد راز عجیب خود را بگوید در این هنگام مرد خروس را دید که دارد غرغر کنان از کنار گاری رد می شود و می گوید:
- من بیست تا زن دارم و هیچ کدام تا بحال نفهمیده چه وقت بغل کدام می خوابم ، آن وقت ببین این مردک برای زنی که می خواهد او را بکشد چه کارها که نمی کند
این حرف ها مرد را به فکر فرو برد ، از تابوت بیرون آمد ، تازیانه مناسبی پیدا کرد و تا می توانست از خجالت زن درآمد وپس از آن سال ها با خوبی و خوشی با او زندگی کرد !!!

پ.ن 1: این داستان از ادبیات عامیانه آذری گرفته شده و هیچ سندیتی ندارد
پ.ن 2: داستان اصلی بسیار زیباتر و طولانی تر است و می توانید آن را از اینجا بخوانید

مصاحبه ادبی

- گرایش ادبی شما چیست؟
- ریشه یابی فحش
- لطفا از مشخصات رشته تحصیلی تان بیشتر بگویید
- خب یکی ازمشکلات این رشته این است که نه می شود پایان نامه نوشت نه جایی آن را ارائه کرد!!! در حالیکه ما الان در جامعه کلی در این زمینه مشکل داریم
برای مثال در همین چند وقت اخیر فحش های جدیدی علیه مسئولین ارائه می شود ولی کسی به فکر اطلاع رسانی در مورد معانی این کلمات نیست

مراسم پایین کشیدن شلوار

از قدیم الایام بوده اند کسانی که با پایین کشیدن شلوارو نشان دادن با-سن مبارک (یا به قول ویکی پدیا Mooning ) باعث شوکه شدن طرف مقابل می شدند ولی تا بحال بنده نشنیده بودم مراسمی برای این کار بر پا شود


ولی گویا مکانی در نزدیکی لس آنجلس وجود دارد که در آنجا مراسمی برای رونمایی کفل به هنگام گذر قطارها انجام می شود ، گفته می شود این رسم از سی سال پیش در این مکان رواج دارد، در واقع از سال 1979 که فردی به نام کی.تی اسمیت گفت که کسی را که با شهامت با-سن خود را به قطار بعدی نشان دهد به یک نوشیدنی دعوت خواهد کرد!!!

خواندن مطالب بیشتر: عکس ، فیلم ، خبر

روز مادر یک شاه

امسال به دلیل گرفتاری های فراوان(از جمله مریضی بنده) دو سه هفته ای دیرتر از روز مادر خدمت مادر عزیز شرفیاب شدیم
البته ناگفته نماند از آنجا که مادر خانم بنده و مادر اینجانب همسایه می باشند ، بنده از ترس مادر زن عزیزتر از جان اول خدمت ایشان شرفیاب شدم
مدت کوتاهی خدمت ایشان بودم تا به این ترتیب وقتی نیز برای دیدار با مادر خودم داشته باشم که پدر ملکه با اصرار فراوان خواست اتومبیلی که برای خرید آورده بودند امتحان کنیم ، بنده هم ناگزیر از اطاعت و با اکراه نشستم پشت فرمان که پشت فرمان نشستن همان و خفه کردن ماشین همان!!!
خلاصه آنکه با دم عیسی پدر خانم بنده هم ماشین راه نیفتاد و با اینکه فهمیده بودیم کدام فیش از جایش در آمده و می دانستیم باید کجا بزنیمش ، انگار جای فیش بر روی ماشین ناپدید شده بود !!!
اما از آنجاییکه ذره ای از خون مادر در رگهای بنده جاریست و بنده از خلقیات ایشان خبر دارم به ذهن علیل بنده رسید که این مسئله بی ارتباط با دیر رسیدن به خدمت والده مکرمه نیست، این بود که اتومبیل را به دستان با کفایت پدر خانم سپرده و علی رغم اصرار ایشان راهی منزل مادرم شدم
خلاصه مادر شاه که از موضوع با خبر شد خنده ای کرد و گفت که ایشان بسیار نگران بوده ولی ازبنده نارحت نشده است زیرا که از ظهر که تلفنی گفته بودم می روم خدمتشان زمان زیادی گذشته بودو در اخر گفتند:
-شاید خدا می خواست که به این وسیله زودتر بیایی تا بنده از نگرانی خلاص شوم!!!
از مادر که خداحافظی کردم و برایم دعا کرد ، از سرکوچه می دیدم که بیچاره پدر ملکه هنوز دارد به اتول بنده ور می رود، درد سرتان ندهم ، رسیدن بنده پای ماشین همان و پیدا شدن جای فیش و با یک استارت روشن شدن ماشین همان!!!

پ.ن 1: بنده خرافاتی نیستم ولی واقعا به دعای مادر اعتقاد دارم
پ.ن 2:به اطلاع دوستان می رساند در 48 ساعت گذشته بنده هیچ نظری را از وبلاگ حذف ننموده ام اگر نظری حذف شده به دلیل اختلال سرویس دهنده است که در همینجا از دوستانی که کامنتشان حذف شده ، عذر خواهی می کنم


دنیای مجازی

به عقیده بعضی ها نت عین دستشویی می مونه
مهم نیس چی می گی و چی کار می کنی
مهم اینه که خودت را خالی می کنی
ولی از نظر من نت جاییه که ما می خوایم خودمون باشیم
و از رو کارامون قضاوت کنن
و اگه بخوام از روی کار اونها قضاوت کنم
باید بگم که به عقیده اونا
نت عین دستشویی می مونه
مهم نیست ....

تقویم شرقی

یادم می آید هر وقت از سن پدرم سوال می کردم می گفتند 50، 60 و...
این سوال هیچ وقت جواب دقیقی نداشت، وقتی علت را می پرسیدم می گفتند :
- قدیم که ثبت احوال نبود، روزی که آمدند برایمان شناسنامه بدهند ما آنقدر بزرگ بودیم که قیافه مامور ثبت احوال هنوز یادمان است!!! تازه پدر و مادر هایمان هم با مصلحت اندیشی برایمان شناسنامه می گرفتند ، از قبیل اینکه دیرتر مدرسه برویم و ... .
بنابراین سن هر کدام از ما ممکن است 5 تا 10 سال کم و زیاد نیز باشد

1- عجیب است که آن سال ها که نه سن دقیق پدرم مشخص بود و نه سن دقیق مادرم ، چگونه با هم خوشبخت می شدند حال آنکه جوان های امروزی هنوز اسم همدیگر را نپرسیده ، راجع به سن سوال می کنند
2- چرا آن روز ها برای هیچ کاری دیر نمی شد؟
3- بنده با پدرم نیم قرن تفاوت سنی داشتم ، ولی بر خلاف آنچه به زبان می آوردم هیچگاه فکر نکردم که مرا درک نمی کند

بیماری های زنان

مدتی بود که خانم همسایه بد جوری آمار می داد!
ملکه و شاهدخت رفته بودند سفر و خانم همسایه هر وقت مرا می دید شروع می کرد به تعارف های عجیب و غریب ، از این قبیل که اگر همسرتان نیستند بنده هستم خدمتتون و از این حرف ها
خداییش هم خانم مطلوبی بود ولی خب حس غریبی به بنده می گفت که طرف با هوشتر و مطلوب تر از این حرفهاست که بخواهد خود را ارزان بفروشد، بنابراین بنده هم در جواب تعارفات ایشان نهایت دقت را می کردم که تعارفات دو پهلوی ایشان را با کمال دقت با پاسخ هایی کاملا معمولی رد کنم (درست است که ما شاه هستیم ولی در کل، جواب رد دادن در چنین موقعیت هایی واقعا دشوار است!!!)
به هر حال چند وقتی به همین منوال گذشت و روزی صاحب خانه صدایم کرد و گفت که می خواهد همسایه پایینی را به هر قیمتی بیرون کند و دلیل این موضوع آن است که همسایه پایینی مدام چشمش به پنجره خانه همین خانم دوخته شده و همه متوجه این موضوع شده اند
خلاصه فهمیدیم که به احتمال زیاد خانم از آنهاییست که دوست دارند در محیطشان بیچاره ای را دنبال خودشان راه بیندازند و با انگشت نما کردن او به همه بگویند هنوز هم کسی دوستشان دارد وشاید هم همسایه ها را تست می زدند و یا ...ولی هر چه بود به خود احسنت گفتیم که چنین خلق شاهانه داریم و در این دام نیفتادیم

پ.ن 1: لازم به ذکر است که این خانم یک شوهر و دو بچه دارد و باید نزدیک چهل را داشته باشند
پ.ن 2:روزی جایی کار می کردم که تعمیرکار برای منازل می فرستاد ، گویا یکی از بچه ها را خواسته بودند در خانه ای که نه مردی داشته و نه وسیله ای برای تعمیر!
در عوض خانم خانه گفته بود که اگر جیب هایت را خالی نکنی داد می زنم که می خواستی به من دست درازی کنی
همکار اسبق ما هم که در اینگونه مسائل بر بنده سمت استادی دارد گفته بود که اگر همین الان حق القدم مرا ندهی من در ازایش کاری را که دلم می خواهد می کنم و تو هم آزادی هر چه دلت خواست داد بزنی!
خلاصه آنکه از خانم دو برابر معمول اجرت گرفته بود و شاد و شنگول بر گشته بود

آرشیو موسیقی من

خدمت خوانندگان عزیز عارضم که قسمت جدیدی تحت عنوان آرشیو موسیقی من به این بلاگ اضافه شده و از این به بعد سعی خواهم کرد گاهی موسیقی هایی را برایم جالب است را در این فضا آپ کنم
البته برای دست گرمی فعلا صدتایی از موسیقی هایی را که دوست داشتم را آپ کردم تا نظر شما را در مورد این قسمت بیشتر بدانم

Elize - More Than Meets The Eye - 2009

برای داونلود لینک راپیدشیر تست شده است

INFO:
01.Cant You Feel it 03:23
02.Get Up (Do it Now) 03:03
03.Lovesick 03:15
04.I Can Be A Bitch 03:19
05.Mr Know it All 03:21
06.Hot Stuff 02:57
07.Shine Like A Superstar 03:15
08.Favoyrite Rebound 03:47
09.Lets Give Love A Try 03:05
10.So Funkable 03:36
11.Hook You Up 03:44
12.First Class Liar 03:20
13.Automatic (Acoustic Version) 04:14

Release Date.: 07/02/2009
Style……..: PopRecord
Quality……: VBRkbps Joint-44,1
DOWNLOAD:

Alternative Links:

عجیب ترین ازدواج فامیل

آن زمانی که هنوز فراری دادن دختر ها هنوز تو آذربایجان از مد نیفتاده بود ، روزی یک خانم با چادر چاقچور هنگام عصر در میدان شهر ایستاده بود که یکی از آقایان شهر که نسبت بسیار دوری با او داشت نزدیک آمد و گفت:
-این وقت شب برای چی اینجا وایستادی؟
- به تو چه مرتیکه ، مگه فضولی!؟
...
-سربسر من نذار دختره احمق، حالیت می کنم با کی طرفی ها
-برو گمشو پاپتی ، من اینجا منتظر یه آقام ، ببینتت شکمت را سفره می کنه
-آقا کدوم خریه مثلا؟
-خر نیست و افسره ، میاد اینجا دنبالم و بیاد می دم شکمت را سفره کنه
-مثلا میاد اینجا چی کار؟
-میاد باهاش فرار کنم تا چشت دربیاد
خلاصه یکی به دو ها بالا می گیرد و آقا می بیند که بز حاضرو دزد حاضر ، بنابراین از لج خانم او را روی دوشش انداخته و به خانه پدریش می برد ، و در جواب اهالی خانه می گوید که او را فراری داده است !!!
خلاصه از آنجا که پس دادن دختر فراری داده شده آبرو ریزی محسوب می شود ، خانواده پسر به زور چنگ و دندان دختر را نگه داشتند و الان فرزندان این خانم آقا از نزدیک ترین دوستان بنده هستند

سیاه یا سپید


پس خداوند هیچ چیز را سیاه یا سپید نیافرید
تا بنی آدم راهشان را در طیف های خاکستری بیابند!

فرمان سوم

1-خانم ها اصولا دوست دارند کسی مواظبشان باشد
2-خانم ها دوست دارند کسی که دوستش دارند مواظبشان باشد
3-خانم ها متنفرند احساس کنند روزی ممکن است کسی را که فقط مواظبشان است را دوست داشته باشند!

بهشت و جهنم

بين بهشت و جهنم فضاي پرتي (به نام GAP) وجود دارد كه آدم هايي مانند بنده را كه نه جرات انجام كار بد را داشتند و نه همت كار خوب را ،‌ آنجا خواهند نشانيد!!!

شما علم داری یا ثروت؟

بنده تئوري دارم
نوعي توهم كه باعث مي شود فكر كني آنقدر عقل داري كه تو را ثروتمند كند!

عشق

عشق تنها موضوع زندگي يك زن ، و بزرگترين دروغي است كه يك مرد به آن اعتراف مي كند!!!

مرد عمل


-آقاجان خداییش خودت به حرفی که می زنی عمل می کنی؟!
-گیرم که من نتوانم خودم را درست کنم ، آیا دلیلی می شود که شما را هم نتوانم درست کنم؟!؟!؟!

نوروز

گاهي احساس مي كنم چقدر با مردم اطرافم غريبه ام
هر چه باشد شاه همسایه دلقكي داشت كه فيلسوف بود ، در حاليكه اينجا حاجي فيروز ها گدايي مي كنند!!!

فرمان دوم

بدی هایت را دور بریز قبل از آنکه نیکی هایت را فراموش کنند

تنهایی

کسی که می گوید تنهایم
در خلوت خیالی خویش
تصوری غیر واقعی از با هم بودن دارد

طرح مقابله با خشکسالی

تغییر مدیریت دیمی به مدیریت آبکی

کویر

دانستن سرابی است که براي رسيدن به آن متولد می شویم!

ماسك

گاه ماسك هايي كه به صورت آدم هاست ، مهم تر از آدم هايي است كه پشت ماسك هستند

حلال مشکلات

زمان حلال مشکلات است
1- یا اینکه سر وقت ما مشکل را حل می کنیم
2- یا اینکه زمان ما را در مشکلاتمان حل می کند!

رئیس

روسا می بایست کارمندانشان را به چشم انسان نگاه کنند نه منابع انسانی

توشابه

-آخه شاه برای چی میری و میای یک لیوان آب می خوری ، لیوانش را می ذاری اینجا ؟ چرا تو همون لیوان قبلیت آب نمی خوری؟ کدوم ملکه ای اینقدر ظرف می شوره که من می شورم؟!؟!
-آخه اسانساشون فرق داره!
-چه اسانسی؟
-اولی اسانس تخم مرغ داشت ولی این یکی مزه دستکش رز مریم می داد

چای قند پهلو

بنده:
- مرد حسابی خجالت نمی کشی؟! چایی را هفته پیش دم می کنی ، آب باز می کنی روش میاری؟
آبدارچی سازمان:
- آقای مهندس طعم این چایی ها همینطوره ، الان دم کنی با هفته پیش هیچ فرقی نداره!!!!!

پ.ن : در بسیاری از ادارات دولتی گویی الزامی هست مبنی بر تهیه چای داخلی

دروغ های مردانه

خانم ها شامه تیزی برای تمییز دادن بوی دروغ داردند
ولی گاهی بزرگوارانه ، اجازه می دهند تا ما مردها ، بجای خیلی از چیز هایی که نداریم ، به دروغ از آنها تعریف کنیم و آنها به روی خودشان نیاورند
پ.ن:در نتیجه این پدیده برای تقویت روحیه مردهاست و ربطی به آسان اندیشی خانم ها ندارد

احمق

هیچ گاه افراد احمق تر از خود را پایین تر از خود مپندار ، زیرا آنقدر که خدواند در حق آنها لطف داشته ، در حق تو لطف نکرده است!!!

منطق خانمانه

خانم ها تنها وقتی در مورد یک موضوع فکر می کنند که به درستی احساسشان در مورد آن موضوع شک داشته باشند!

زندگی

زندگی کشیدن مرگ در طول زمان است

طول عمر

برخلاف خیلی ها که فکر می کنند زندگی کوتاه است
فکر می کنم
زندگی آنقدر بلند هست که پلی برای رسیدن به جهنم باشد

ابله

در زندگیم تا بحال هیچ ابلهی را ندیدم، که چیزی برای یاد دادن به من نداشته باشد.

آرزو

آرزوهای آدمیزاد هیچگاه پیر نمی شوند
این ما هستیم که برای انجام دادن آنها پیر شده ایم

شغل دولتی

نظر آقای قرائتی در مورد شغل دولتی:
شغل دولتي بود
الحمدلله
نبود الله اكبر!
پ.ن: خدایی کسی از مسئولین به این سادگی و شیرینی و در عین حال پر مغز در مورد مسائل روز مردم صحبت می کنه؟!

تنهايي

تا وقتي مجردي فكر مي كني اگر تشكيل خانواده بدهي ، ديگر احساس تنهايي نخواهي كرد
در حاليكه پس از ازدواج متوجه مي شوي كه تعلق خاطر خودش باعث تنهاييست
چون يك حس قوي به حس هايي كه خاص شماست و در نتيجه يك وجه تمايز به شما اضافه مي كند

همسر رمانتيك

دوران نامزدي:
- دوست دارم زودتر بريم سر خونه خودمون، دوست دارم شب ميام خونه پشت اف اف صداي شما را بشنوم
- مي دونستي ما خانم ها مرد هاي رمانتيك را بيشتر دوست داريم

بعد از اينكه ازدواج كرديم:
- مگه تو خودت كليد نداري كه زنگ مي زني؟!

پ.ن: خودش هم كه يادش افتاد روده بر شده بود از خنده

پی نوشت برنامه 90

دلال بازیکن و مربی تنها آدم فروشی است که به شغل خود افتخار می کند!؟!$!!

تکان

- مهندس بیا کارت داریم
- فعلا کار دارم ، بعدا میام
- بابا یه تکانی به خودت بده ، باور کن کلا تکان خوردن برای سلامتی خوبه
- البته! به شرطی که خودت تکان دهنده باشی ، نه آنکه تکانت بدهند!!!

مصاحبه

اگر شما یک مصاحبه گر باشید و روزی یک دو جین آدم در مقابل سوال «شما به چه خواننده ای علاقه دارید ؟» جواب بدهند «آقای شجریان» چه برداشتی می کنید؟
الف- آقای شجریان خواننده بسیار محبوبی است
ب- در ایران خواننده دیگری وجود ندارد که همه اسمش را بلد باشند و بشود نامش را در یک مصاحبه آورد
ج- قبلا سوالات مصاحبه لو رفته است!!!

20 كيلومتر هاپولي

از قزوين كه خارج مي شويد روي تابلو زده كرج 90 كيلومتر ، تهران 135 كيلومتر ،‌ در حاليكه هنگامي كه از تهران خارج مي شويد فاصله تهران كرج 25 كيلومتر درج شده است؟!!؟!

معمایی به نام زن

نمی دانم چرا این خانم ها یک چیزی که می خواهند بگویند تنها چیزی که نمی گویند منظور اصلیشان است، جالب اینکه آخرش هم کلی ناراحت می شوند که چرا کسی متوجه منظورشان نمی شود؟!

حال به نظر شما دلیل این بازی معما گونه زنان چیست؟
1- خداوند به هوشی که به آقایان عطا شده است ، اعتماد داشته است
2- بعد از گندی که حوا بالا آورد، خدا می خواست که زبان این موجودات عجیب را فقط خودش متوجه شود
3- خانم ها خودشان هم نمی دانند چه می خواهند، ولی به اشتباه فکر می کنند آقایان می توانند آن را کشف نمایند
4- حل معما باعث تقویت هوش می شود و هدف از آفرینش هستی این است که مردان با هوش و زنان گنگ تربیت کند

وام ازدواج صندوق مهر رضا

مي خواستم از مسئوليني كه زحمت كشيده و وام مهر رضا را تصويب كرده اند ، بپرسم كه آيا براي وام طلاق هم صندوقي مشخص شده است؟!

پ.ن: هرچه باشد كسي را بخاطر ازدواج نكردن به زندان نمي اندازند ولي بخاطر طلاق دادن چرا !

بيمه ابوالفضل و طرح تكريم ارباب رجوع

به نظر شما كداميك از دو نوع بيمه زير در راستاي طرح تكريم ارباب رجوع دولت قرار دارد؟!
1- بيمه ابوالفضل كه در آن بدون آنكه پولي بپردازيد اميدوار هستيد از اموالتان محافظت شود
2- ساير انواع بيمه كه اميدي به بازگشت پولتان نداريد

اشکالات زبان فارسی

بعد هی بگویید که چرا دو نفر آذری وقتی توی یک مجلس بهم می رسند ، آذری حرف می زنند
عزیزان من، همه این مسائل به اشکالات زبان فارسی بر می گردد
برای مثال مراسم ختنه سوری با مراسم ختم زوری دو ترکیب متفاوت است، در حالیکه به هنگام تلفظ ( به دلیل رایج بودن اولی) تمییز آنها بسیار مشکل است

پ.ن: تصور کنید وسط مجلس ختم یکی بگوید ختم زوری فلانی و ملت تصور کنند گفته اید ختنه سوری فلانی

هیولا

مترو با تکان شدید به راه افتاد
کودکی گفت: مامان چرا اینقدر هیولایی میره؟!

پ.ن: روانشناسی کودک می گوید برای کودکان هیولاهای بسیاری وجود دارد ، مانند جارو برقی با آن صدای وحشتناک، لباسشویی و ... ، ولی نمیدانم چرا هیولاهای من یکی فقط متعلق به دوران کودکی نیستند! هنوز هم صداهای بلندی هستند که از شنیدن آنها به اندازه یک کودک بیزارم.

سرويس ويژه مهرآباد

روز شنبه 88/2/5 قرار بود با پرواز شماره 277 به سمت اروميه پرواز كنيم، مطابق معمول و به اجبار شركت هواپيمايي از يك ساعت قبل در فرودگاه حاضر شديم، تا ساعت پرواز هيچ اعلاني از تاخير در پرواز نشده بود تا اينكه 10 دقيقه از ساعت پرواز گذشته ، اعلان كردند كه پرواز با دو ساعت تاخير راس ساعت 18 انجام خواهد شد!
ديگر واقعا خسته شده بودم و به متصدي شركت هواپيمايي داخل سالن مراجعه كرده و گفتم اگر مي شود مي خواهم بليط ها را پس بدهم. در كمال تعجب در جوابم گفت كه در صورتي كه الان بليط ها را پس بدهم نصف بهاي بليط را مي بايست متضرر شوم، و براي پس گرفتن پولم مي بايست تا ساعت 5:45 در سالن منتظر بمانم !!!!
پ.ن 1: واقعا نمي دانم در اين كشور ما آدم ها چي حساب مي شيم ،‌در بسياري از مواقع چند دقيقه دير رسيدن مصادف با آن است كه كه بليط شما قبل از پرواز به كس ديگري فروخته شود ، در حاليكه پس از كلي انتظار اگر هواپيما به موقع پرواز نكند .... خوب نكرده ديگر!
پ.ن 2: جالب آنكه شركت ايران اير بدون آنكه تاخير دوباره اين پرواز را اعلان كند ، در ساعت 6:20 تازه اقدام به سوار كردن مسافران نمود ، و پرواز مورد نظر 7:30 انجام شد!!! و ...

کلامی از آیین نامه جدید رانندگی

واکنش در برابر بی قراری اشخاص دیگر، تنها بر شدت خطر می افزاید!

پ.ن 1: به نظر شما آیا در باقی مسائل زندگی نیز این مسئله به همین صورت نیست؟
پ.ن 2: واکنش نشان دادن به بی قراری خودتان چطور؟

توصیه ای دیگر از همین منبع:
در مورد افرادی که منطقی نیستند صبور باشید

تز 3 چیز

یک بابایی می گفت زندگی سه چیز بیشتر نیست
- خب اون سه چیز چیه
- هر کسی باید اون سه چیز را خودش پیدا کنه!
پ.ن 1: بعضی از جملات سرکاری ، با معنی هم هستند!
پ.ن 2: تز 3 چیز ، الان مهم ترین تز زندگی بنده است

خاطرات معیوب

وبلاگ سرسره بسی بنده را داخل آدم حساب کرده و به یک بازی وبلاگی دعوت کرده اند، قاعده این بازی این است که هرچه که شما را به یاد دوران کودکیتان می اندازد را معرفی کنید.
با تشکر از این دوست عزیز بنده می خواهم با اجازه دوستان این بازی را به گونه ای متفاوت هم انجام دهم
در چند روز گذشته خدمت خانم مسنی رسیدم و از صحبت هایشان کلی استفاده کردم، همچنین یادی از خاطرات کودکی ایشان شد که برایم بسیار جالب بود که سعی می کنم با رعایت امانت داری نقل کنم:
- خب جوان که بودم از شوهرم توقعاتی داشتم که نه تنها آنها را برآورده نمی کرد بلکه گاهی آنها را به مسخره می گرفت و این موضوع باعث ناراحتی من می شد
- برای مثال چی؟
- برای مثال من دوست داشتم برایم یک عروسک خوشگل بخرد ولی او من را مسخره می کرد
- ، واقعا ! چرا یک همچون چیزی می خواستید؟
- خب بچه که بودم ، دختر داییم آمده بود خانه ما ... من و خواهرم هر دو عروسک قشنگی داشتیم که شبیه یکدیگر بود ... خلاصه دختر دایی گیر داد که من این عروسک را می خواهم
خواهرم خیلی پدر سوخته بود و کسی زورش به او نمی رسید ولی من که بچه آرومی بودم قربانی شدم و عروسکم را دادند به دختر داییم
از آن روز به بعد جای عروسکم خالی است و هنوز هم کسی برای من عروسک نخریده!!!
پ.ن: رفتار امروز ما ، خاطرات آینده فرزاندمان است

پدر شاه

از روزگار جوانی به یاد دارم که بسیار با خلق خدا جدل می نمودم سر فرضیات! پدر خدا بیامرزم مثلی داشت که می گفت:
گاهی می بینی که چند کشاورز در راهی نشسته و گفتگو می کنند:
- ممد آقا سهم آب ما بسیار کم است ، من می خواهم از سهم آب شما هم استفاده کنم
- حسین آقا ، مگر من خودم زمین ندارم ، سهم آبت کم است که کم است
- زمین شما کوچک است و سهم آبت زیاد
- ببین حسین ! اگر دست به سهم آب من بزنی قیمه قیمه ات می کنم
- اصلا ببین این سهم آب جنابعالی(با دست روی زمین خطی به عنوان جوی آب می کشد) ، این هم نهری که من باز کردم (روی قسمتی از خط یک خط متقاطع می کشد) ، قیمه قیمه ام کن ببینم

ساعتی بعد ، پس از اتمام کتک کاری ، خطوط روی زمین برای کسی که از آنجا می گذرد حاوی هیچ مفهومی نیست و اهالی محل نمی توانند آن شخص را قانع کنند که سر یک انسان بخاطر این دو پاره خط شکسته است

پ.ن 1: یاد آن روز ها بخیر که عزیزترین موجود زندگیم با چه حوصله ای تجربیات بزرگش را در ذهن کوچک من می گنجاند
پ.ن 2: هنوز هم دوستانی هستند که از اینکه با آنها سر فرضیات محال چانه نمی زنم ، دلخورند! ولی من اهمیتی به موضوع نمی دهم زیرا بعد از تجربه نصایح پدر در دنیای واقعی ، دیگر حاضر نیستم سرم بیهوده بشکند!!!

دیدار تیم های پایه دختران و پسران استقلال

شنیدیم که گفته شده این دو تیم در مدت حضورشان در باشگاه با هم بازی نکرده اند!
کسی می داند که این دو تیم در این مدت چه می کرده اند آیا ؟!

راز طول عمر

تازگی ها فهمیده ام چرا قدیمی ها طول عمر بیشتری داشتند ، آنها هر روزشان را به امید اتفاق تازه ای شروع می کردند ولی جوان امروز به یمن وسایل ارتباطی پیشرفته در مخیله اش چیزی به عنوان جدید وجود ندارد!!!
پ.ن: شاید به همین دلیل است که چند وقتی است معجزه نمی شود

استدلال زنانه

عقب تاكسي با يك خانم نشسته بوديم كه دستش پر بار و بنديل بود، راننده ترمز زد و يك خانم ديگر را با يك بچه 6 يا 7 ساله تو بغلش سوار كرد، خانم بارو بنديلي كه عرصه برايش تنگ شده بود گفت:
- آقا يه خورده جمع و جورتر بشين ديگه
بنده با چشمان از حدقه درآمده:
- خانم من بار دستمه يا بچه بغلم؟!
خانم دو طبقه فرمودند:
- هميشه جا مي شديم ها !‌ اين دفعه نمي دونم چرا نشد!!!

فرمان اول

به بهانه مريضي فرزند خود مرخصي نگيريد ، چون اگر فردا مريض شود احساس گناه خواهيد كرد

روز جهانی کودک

ما تو این وسایط نقلیه عمومی جایگاه ویژه معلولین داریم ، کوپه مخصوص خانم ها ، صندلی ویژه سالمندان و... ، ولی برایم سوال شده این کودک بدبختی که بزرگترش آویزان میله مترو است کجا باید بنشیند؟!
پ.ن: وقتی آدم به اون بزرگی داخل آدم نیست ، خوب بچه اش هم از همون تخم و ترکه است دیگه!

دانشجوي پولدار

در زمان دانشجويي اصولا با اساتيد رياضي رابطه خوبي داشتم، يكي از دوست داشتني ترين آنها استاد فروغ بود كه هميشه آرزوي سلامتي ايشان را دارم.
روزي برنامه اي براي نمايش تبديل موبيوس طراحي كرده و پيش استاد بردم. اولش بسيار ذوق كرد و از اينكه اين اولين بار است كه چنين برنامه اي در دنيا طراحي شده و ... صحبت كرد ، ولي ناگهان با لحن تلخي پرسيد:
- فلاني وضع مالي خانوادتان چطور است؟
من كه جا خورده بودم پرسيدم:
- چطور مگر؟
-وا... با تجربه اي كه بنده دارم اگر وضعيت مالي خانواده جنابعالي خوب باشد ، بعيد نيست كه در آينده با استعدادي كه داري كار هاي درخشاني را از شما ببينيم، ولي اگر اينطور نباشد نهايت كاري كه دانشجويي با استعداد شما مي تواند انجام دهد طراحي يك فونت جديد براي برنامه زرنگار است!!! ( البته آن موقع برنامه زرنگار خفن ترين پروژه بازار بود.)
الان كه سال ها از اين موضوع مي گذرد و بنده براي گذران زندگي به ناچار (پس از امتحانات بسيار و فيل افكن)در يكي از ادارات مشغول بكار شده ام، تازه مي فهمم كه تلخي لحن آن روز استاد دليلش اين بود كه من فقط خودم را مي ديدم و استاد تمام شاگرداني را كه مي بايست استعداشان را صرف امرار معاششان نمايند.

دشمن ضعيف

اگر دشمنت آنقدر قوي نيست تا تو را از صحنه محو كند
◄ لازم نيست كه براي مقابله با او كاري انجام دهي
=◄ زيرا كه دشمن ضعيف دير يا زود (به دست خود يا ديگري) از صحنه بيرون خواهد رفت!

سفر در زمان

حتي اگر بتوانيد با سرعت نور به عقب برگشته و گذشته را تجربه كنيد، براي رسيدن به زمان حال مي بايست دوباره تمامي لحظات آينده را تجربه كنيد.

پ.ن : البته با حافظه اي كاملا خالي از مسيري كه بار اول طي كرده ايد!

كلامي از سقراط

وقتي زن نداري فقط زن نداري و وقتي زن داري فقط زن داري

جنتلمنگي در سريال حضرت يوسف

افسوس مي خورم كه در زمان پادشاهي، اينجانب به درك جنتلمنگي چون جناب كوتيفار نائل نگرديدم زيرا به ياد نداريم تا دوران رنسانس پادشاهي به هنگام سرو غذا به مستخدمش بگويد "سپاسگزارم".

از آن گذشته اگر مي دانستم كه اين جناب عزرائيل جزو فرشتگان كم حافظه است ، وقتي سراغم آمد به سادگي جانم را به او نمي سپردم ، زيرا از كجا معلوم كه ما را با شاه ديگري اشتباه نگرفته باشد؟!

البته شايد حضرت عزرائيل بعد از نوشتن اين پست در مقام دفاع برآيد كه سودي برايش ندارد ، زيرا ما خودمان ديشب در تلويزيون ديديم كه وقتي عزراييل به پيامبر خدا گفت كه :
- مطمئن باش كه يوسف مرگ را درك نكرده است
پيامبر در جواب ايشان فرمودند:
- مطمئني؟!
و ما از اينهمه ساده انگاري عزرائيل كف كرديم كه فكر كرد بود پيامبر خدا از آلزايمر ايشان خبر ندارد.

چاه هاي عميق زير خط فقر

صبح در راه محل كار آقايي را ديدم كه دولا شده بود و از آشغال هاي سبزي فروشي ، چيز هايي را بر مي داشت.
شايد در اين شهر بي در و پيكر چنين صحنه اي تازگي نداشته باشد ولي موضوعي كه توجه بنده را جلب كرد اين بود كه ميوه فروش ميوه هاي خرابش را داخل آبي كه پاي درخت پياده رو ريخته بود و مي بايست شخص مورد نظر واقعا گرسنه باشد كه حاضر است از داخل چنين آبي مواد غذايي بردارد.
ديگر آنكه آن آقاي محترم به نظر بنده بسيار باهوش آمد ، زيرا ميوه هايي را پوستشان صدمه ديده بود (بخاطر اينكه آلودگي با آب وارد آنها مي شود) بر نمي داشت بلكه از بين آن همه چيز سيب نسبتا سالمي را پيدا كرد، در ضمن علي رغم ژنده پوشي ظاهر چندان نا مناسبي هم نداشت.
به هر حال توصيف احساس بيننده و چنين صحنه هايي بسيار مشكل است و تنها چيزي كه مي توانم بگويم اين است كه :

اگر چنين آدمي براي سير كردن شكمش ،‌ دل و روده يك ماكسيما سوار را بريزد كف خيابان ، شايد نشود گفت كه حق دارد ولي من يكي درك مي كنم كه چرا چنين كاري مي كند

پ ن : يعني واقعا حق طبيعي يك موجود زنده در جامعه امروزي چقدر است؟
پ.ن 2 : كلا خشونت چيز خوبي نيست، و براي زنده ماندن شايد لازم نباشد كه زنده ماندنت به قيمت مردن كس ديگر تمام شود!!!

روانشناسی رشد هیلگارد از زبان یک شاه!

چه والدینی که تصور می کنند کودک چند ماهه شان احساساتشان را می فهمد ، و چه والدینی که فکر می کنند کودک آنها این توانایی را ندارد درست فکر می کنند!

شما به هیچ وجه نمی توانید ذهن کودکتان را دریابید، بنابراین تصورات شما در مورد او ، تنها چیزی است که در ذهن شما واقعیت دارد.

آرایش

یادم هست یک زمانی کلاس بازیگری تئاتر می رفتم ، استاد بیچاره پیرش در آمد از بس که به ما گفت «وقتی رفتید رو صحنه به خودتان تلقین کنید که هیچ ببیننده ای تو سالن نیست ، درست عین تمرینامون و ...»

امروز خانمی را دیدم که روی پله اتوبوس بی آر تی نشسته بود ، از آنجا که جلوی پله های جلو شیشه ایست و هم قد ماشینهای سواری، اکثر سرنشین های ماشین های شخصی در کف منظره بودند.

جریان از این قرار بود که خانم غرق در آیینه آرایشش مشغول کرم مالیدن بود و سایر مسائل آرایشی بود که زیاد بنده سررشته ندارم، تازه ایشان چنان با اعتماد به نفس مشغول کارش بود که خیل چشمهای متعجب زل زده اثری در حالت چهره ایشان نداشت که حاکی از این مطلب بود که «داریم پیر می شیم ها!!!»

حال به نظر شما:
1- پیر شدن خانم ها برایشان خیلی مهم است و اصلا هیچ چیز دیگری را نمی بینند
2-این خانم قبلا بازیگر تئاتر بوده است
3-خانم ها اصلا کسی را داخل آدم حساب نمی کنند
4-آرایش کردن در اتوبوس در حال حرکت از نشانه های مهارت اجتماعی است

هابیل و قابیل

تا به یاد دارم داستان هابیل و قابیل را تا آنجا تعریف می کنند که قابیل از کلاغ یاد گرفت که چگونه پیکر بی جان هابیل را که کشته شده بود، دفن کند.
ولی جایی نشنیده ام که بالاخره سر زن هابیل چه آمد و آیا اصلا از هابیل فرزندی بجا ماند یا نه؟ از کسانی که اطلاعات کافی دارند خواهش می کنم بفرمایند ادامه داستان به کدامیک از موارد زیر نزدیکتر است:
۱- پس از آنکه زن هابیل با قابیل ازدواج کرد تازه فهمید که زندگی با مردان خوب عاری از هر نوع هیجان بوده است و تا آنجا با قابیل صمیمی شد که هر غروب قابیل که از سر کار می آمد با هم می رفتند بیرون و زندگی کلاغ ها را تماشا می کردند
۲-هابیل فرزندی نداشت بنابراین همه ما از نسل قابیل هستیم
۳-هابیل که قسمت خوب ذات آدم بود بلافاصله به نزد خدا برگشت ولی قابیل می بایست برای جدا شدن اندکی خوبی از بدی بسیارذات خود ، بر روی زمین می ماند
۴- ما از نسل هابیل و قابیل نیستیم ، بلکه حضرت آدم پس ازآن تجربه تلخ فرزندان دیگری به دنیا آورد و به آنها یاد داد که «یک دانه زن ارزش این حرف ها را ندارد»

شطرنج شاهانه

چند روز پیش رفته بودیم مسابقه شطرنج
ناگفته پیداست که در مخیله ماهم نمی گنجید که برنده بیرون بیاییم

بزرگی قبل از شروع مسابقه همه اش می گفت:
-فقط قشنگ بازی کنید،
از وقتتان طوری استفاده نکنید که بعدا حسرتش را بخورید

بازی تمام شد ولی این بازی های آخر مزه دیگری برایم داشت!

دفاع از حقوق زنان

در اتوبوس شهری ، خانمی در قسمت آقایان نشسته بود
با به یاد آوردن جیغ و داد هایی که در پی ورود آقایان به قسمت پر از صندلی های خالی خانم ها بپا می شود، خون در رگم می جوشید
سر پا ایستادن چند پیرمرد باعث شد که دهان باز کنم که حالی به این وضعیت بدهم
لحظه ای در نگاهم خیره ماند
در نگاهش شرمی بود از حقی که ضایع کرده، و ترسی از ملامت که در نگاهش موج می زد

چیزی نتوانستن بگویم
یاد روزی افتادم که مانند آن خانم ، خودم و دیگران به زشتی اعمالم آگاه خواهیم بود

پ.ن: چند خانم دیگر آمدند و به بهانه نشستن آن خانم ته راهرو را کردند زنانه . هوا سرد بود و جا برای سوار کردن آقایان اصلا نبود!

پولدار بی سواد

دلیل پولدار بودن افراد بی سواد
- چون از استدلال های عجیب طرف چیزی سرشان نمی شود، به شخصیت وی توجه می کنند

دلیل بی پولی دانشگاه رفته های عزیز
- در برخوردهایشان به هر چیزی در دنیا توجه میکنند الا شخصیت خود و طرف مقابلشان

معنی واژه موبایل

موبایل وسیله ایست که با آن می توان دعوای ناتمام خانه را در تاکسی و با حضور مسافران تمام کرد
پ.ن: تا آنجا که بنده می دانم در انگلیسی به تلفن همراه موبایل اطلاق نمی شود، آیا کسی میداند دلیل این نامگذاری چیست؟

عيد قربان 1387 در برره

- مي گم شير فرهاد اگر بجاي اينكه آتيش به روي ابراهيم گلستان مي شد ،‌ كوهي از طلا شده بود همه مردم يه جا بت ها را مي شكستند و خودشان را مي انداختند تو آتيش
- اين داماد ما هيچي نبفهمه ، هيچي نبفهمه ، آخه چرمنگ مگر خدا تهرانيه كه سياست هاي تورم زا داشته باشه!

دنیای مجازی

حسن دنیای مجازی این است که چون همدیگر را نمی شناسیم ، باور کردنی تر است که به یکدیگر بگوییم منظوری نداشته ایم!!!

لات يا لخت

ظاهرا اينطور كه تعريف مي كنند در زمان پدر بنده كساني بوده اند كه از سر لاتي لباس درست و حسابي نمي پوشيده اند،‌ يا به اصطلاح مردم لخت مي زيسته اند.
در نتيجه هر گاه كه بنده سردم نبود و پدر گرامي سردش مي شد مي گفت «باز تو لات شدي بچه؟!»
خدا بيامرزدش ، زود رفت، دلم براش يك ذره شده است.

پ.ن 1: ظاهرا بسياري از مسئولين هم دوره پدر بنده بوده اند و خاطراتشان در قضاوتشان تاثير گذار است كه لختي مردم را به هر چيز تعبير مي كنند الا ...
پ.ن 2: خدايا به آبروي اين روز عيد كه افتخار ما شيعيان است ، در اين سال هاي تورم هواي سلامتي بچه مسلمان هاي اين سرزمين را داشته باش
پ.ن 3: عيد غدير بر همه دوستان مبارك

ملت شهیدپرور

از مصادیق کلمه شهیدپرور آن است که به کسانی اطلاق می شود که حاضرید خودتان را برای کشورتان بیندازید روی مین ، ولی فردا صبح قیافه این اشخاص را مجددا مشاهدا نکنید
لذا در راستای سال نوآوری و شکوفایی پیشنهاد می گردد اسامی زیر به پسوند شهید پرور مزین گردند
1. راننده تاکسی
2. تاکسی متر(یا سایر وسایل تزیینی تاکسی)
3. نظام تاکسی رانی
4. وزیر راه و ترابری!

بسته بندی اجناس صادراتی

آخر چرا، واقعا چرا باید ممتازترین روغن کرمانشاه از قرار کیلویی خداد تومان در یک قوطی حلبی(با ضخامت کافی برای پاره کردن دست) بسته بندی شده باشد؟!
پ.ن: خدا وکیلی بسته بندی فقط بسته بندی خیار شور

حذف صفر از دویست تومانی و اضافه کردن حرف به آن

امروز یک دویست تومانی گرفتم که رویش درشت نوشته:
« سوکت فریاد من است» (احتمالا منظورش سکوت بوده)

پ.ن: قابل توجه کارمندان بانک که نوشتن روی اسکناس فقط در اختیار افراد تحصیل کرده کارمند بانک نیست ، برعکس این یک ثروت ملی است که تضییع آن حق عموم جامعه است!

غرور

در صورتیکه فردی را بسیار دوست می دارید در مقابلش مغرور نباشید که سخت پشیمان می شوید
پ.ن: اگر تعداد چنین افرادی در زندگی شما بیش از یک نفر است به عکس دستور العمل فوق عمل کنید تا ببینید کدامشان پشیمان می شود!
پ.ن: پدر و مادرتان را در معادله فوق وارد نکنید آنها موجودات عزیزی هستند که واحد شمارششان نفر نیست (موجودات منحصر بفرد واحد شمارش ندارند زیرا از هر کدام یکی بیشتر در دنیا وجود ندارد)

محرم 1387

محرم امسال
با تيپ هاي به ياد ماندني مخصوص شب
با قيافه هاي ماهواره اي مخصوص ...
حال مي داد كه همش بشيني تو خونه!
پ.ن: رفتيم سر كوچه نان بگيريم ، اينقدر همديگر را زدند نزديك بود زير دست و پا له بشيم!!!

طراح

طراح کسی است که می تواند نظر خود را در مورد یک چیز یا یک مفهوم به تصویر بکشد
پ.ن 1: حتی اگر می خواهید از نظر دیگران طبعیت کنید ، برای طراحی می بایست صاحب تصوری از مورد طراحی شوید تا بتوانید آن را طراحی کنید
پ.ن 2: به این ترتیب یک طراح به مرور، در مورد همه چیز نظر خودش را دارد ( یا حداقل یاد می گیرد چگونه آن را به دست آورد)
پ.ن 3: هیچ تضمینی برای درست بودن نظرات یک طراح وجود ندارد!!!

فرزند

کافی است سر سوزنی چیزی از دستت زمین بیفتد، چیزهایی را که شما از فاصله 185 سانتی متری نمی بینی ، کودکت از فاصله 20 سانتی با کنجکاوی کودکانه اش ، اسکن کرده و می یابد
این چیز ها به خودی خود شایدمهم نباشند ، ولی وقتی کودکتان آشغال های روی فرش را می بلعد نمی توانید بی تفاوت باشید!
پ.ن: احتمالا نکات بدی هم که در تربیت فرزندانمان وجود دارد همینطوری به وجود می آید،جنبه بد خیلی از رفتار هایی که به آنها اهمیت نمی دهیم ، وقتی از جانب فرزندمان تکرار می شود ، تازه اهمیت واقعی خود را آشکار می کنند.

نقاش

نقشي كه هر آدم ميتواند بپذيرد از قبل معین شده است ،‌ اينگونه نيست كه ما بتوانيم نقش جديدي ايجاد كينم ، بلكه فقط مختاريم تا نقش هاي تعيين شده را بازي كنيم يا نه!!!
پ.ن:
ما لعبتكانيم و فلك لعبت باز
از روي حقيقي نه از روي مجاز
بازيچه همي كنيم بر نطع وجود
افتيم به صندوق عدم يك يك باز

مرسي

دوستي مي گفت مرسي به فرانسه يعني كافيه!
يعني براي مثال وقتي در رستوران گارسون براي شما نوشيدني مي ريزد شما مي گوييد مرسي (يعني بسه)
حال به نظر شما دليل جايگزين شدن اين كلمه در فارسي بجاي تشكر:
1- مرسي يعني بسه، ديگه چوبكاري نفرماييد
2- مرسي در جايي بكار مي رفته كه مجبور بودند تشكر كنند ولي نمي خواستند از طرف تشكر كنند(چون معنی تشکر نمی دهد)
3- بيشتر موقع چايي برداشتن داماد بكار مي رفته و موقعي داماد مي گفته مرسي كه پس از برداشتن چايي حسابي عروس خانم را ديده باشد!
4- دوست بنده در مورد اين كلمه اطلاع خاصي نداشته، و شما الان سر كار تشريف داريد

عقل یا احساس؟

خیلی ها در زندگی بین عقل و احساس درمانده اند ، زیرا در یک باور سطحی از قدیم الایام ، احساس مخالف منطق است ، در حالیکه علوم ذهنی دیگری هستند که با ظاهری منطقی ، هیچ باور درستی از آنها حاصل نمی شود
برخلاف خیلی ها بنده فکر می کنم احساس مخالف منطق نیست ، بلکه احساس نیز نوعی بازنگری ذهن ما از تجربیات گذشته است
برای مثال اگر شما از یک نفر به نام داریوش رنجیده باشید شنیدن این نام در شما احساس بدی ایجاد می کند، بطور عام این احساس منطقی نیست ، ولی احساس شما مسلما بی دلیل نیست!
حال اگر شما در زندگی از 10 نفر دیگر به نام داریوش رنجیده باشید می توان توسط علم آمار ثابت کرد که رابطه ای میان نام داریوش و رابطه بد شما با این افراد وجود دارد!!!
پ.ن: اگر دلایل منطقی برای احساستان ندارید ، به دنبال آنها بگردید ، آنها زیاد دور نیستند!!!

عشق به خدا

خیلی ها در مورد عشق به خدا حرف می زنند ، ولی بنده به حرفی که در فیلم ، از زبان حضرت عیسی زده می شد بیشتر اعتقاد دارم:
- ای بی ایمانان ، اگر شما ایمان داشتید می توانستید به این درخت بگویید که از اینجا برو و وسط دریا بایست
واقعا مگر می شود به وجود موجودی ایمان نداشت و عاشقش می بود ، و اگر ایمان داریم پس تبعات آن کو؟
ورنه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست؟

پ.ن: دوست روانشناسی می گفت این نوع دم زدن از عشق حاصل تنهاییست (نداشتن پایگاه عاطفی زمینی) و گرنه آنهایی که عاشق خدا هستند هیچگاه آن را اظهار نمی کنند
کان را که خبر شد ، خبری باز نیامد

از دست تو

در زبان عامیانه خیلی وقت ها عادت داریم بگویم « از دست تو ...» ، برای مثال «از دست تو ممکن است دیر به دانشگاه برسم».
البته بنده نمی دانم از کی چنین اصطلاحی رواج پیدا کرد ولی ترکیب بهتری برای چنین جملاتی وجود دارد برای مثال بجای جمله بالا می توان گفت « بخاطر تو ممکن است دیر به دانشگاه برسم»
تفاوتی که در این دو جمله است که به نظر بنده ، عبارت «بخاطر» نوعی تحبیب و علاقه مندی به طرف مقابل را نیز نشان می دهد ، حال آنکه در ظاهر جمله اول اینگونه نیست
البته در باطن هر دو جمله نشان از علاقه مندی به طرف مقابل را دارا است زیرا در واقع در جمله اول نیز ، دلیل قرار دادن « دست »، می تواند نوعی استعاره برای فعلیت طرف مقابل در تقابل با کاری باشد که در ادامه جمله می آید
به بیان ساده تر در مثال بالا اگر شخص مخاطب هیچ اهمیتی در دیر رسیدن به دانشگاه نداشته باشد ، گفتن این جمله بی معنی خواهد بود
لذا جایگزینی زیر پیشنهاد می گردد:
ارجینال: از دست (در مواردی که به معنای از جانب بکار می رود)
جایگزین: بخاطر
نتیجه: تبدیل اظهار علاقه مندی گوینده به مخاطب ، از حالت پنهان به حالت آشکار

جملات جایگزین یک شاه-1

ارجینال: همه اینطور هستند ( مثال: همه بچه های اینجا مذهبی هستند)
جایگزین: از دید من ، همه اینطور هستند
نتیجه گیری: مستمع با شنیدن چنین جمله ای نمی تواند نظر شما را قبول کند ، زیرا از نظر وی شما قادر به کنترل اعمال تمامی جمع نیستید، در عوض او بجای قضاوت در مورد جمع در مورد شما قضاوت خواهد ، به این معنی که چه نوع فردی می تواند چنین نظری داشته باشد ( تعبیر این مطلب در مثال بالا می شود: چه نوع فردی می تواند در مورد یک جمع (و یا چنین جمعی) بگوید که همه آنها آدم های مذهبی هستند؟)
جایگزین کردن «از دید من» به اینگونه جملات تاثیری در قضاوت مستمع نخواهد داشت ، ولی شاید این کلمه بتواند به گوینده یاد آور شود که در اینگونه جملات آنچه مورد قضاوت است، گوینده و دیدگاه گوینده است، نه مطلبی که در مورد جمع بیان می شود!

تعریف مفاهیم

مفاهیم چیزهایی هستند که فقط در ذهن انسان جای دارند و در دنیای خارج مصداق عینی ندارند، در واقع مفاهیم در اصل چیزی بغیر از یک تعریف نیستند!
برای مثال مفهوم عدد «یک» فقط در ذهن انسان وجود دارد و در دنیای واقعی هیچ مصداق عینی ندارد، کاراکتر 1 فقط نمادی برای نمایش این مفهوم است و هنگامی که می گوییم یک سیب ، منظور ما سیبی است که تعریف مفهوم عدد یک درباره آن صدق می کند
بیشتر که دقت کنیم می فهمیم که دنیای انسان ها پر از مفاهیم است و پیچیده ترین مفهوم آن نیز خداوند است ، در واقع خداوند در عالم ماده نمی تواند وارد شود ، الا به صورت مفهوم !!!
و شاید به همین دلیل باشد که انسان اشرف مخلوقات است ، زیرا انسان با داشتن چنین مفهومی در ذهن خود ، تجلی خداوند بر روی زمین است و شاید از این روست که اشرف مخلوقات نامیده می شود
نتیجه بحث آنکه هیچ مفهومی قادر به وارد شدن در عالم ماده نیست ، و هیچ موجودیتی در دنیای ماده با آن انطباق ندارد، و هر گاه ما پدیده ای را با تعریف یک مفهوم انطباق می دهیم ، از مقداری خطا که در انطباق آن با مفهوم مورد نظر وجود دارد چشم پوشی می کنیم
برای مثال ما ریل های قطار را موازی فرض می کنیم ، در حالیکه ریل های قطار به هیچ عنوان بطور کامل موازی نیستند و اصلا در عالم ماده و با دقیق ترین وسایل نیز نمی توان دو خط موازی به مفهوم ریاضی آن ترسیم نمود!
پ.ن: تعریف یک مفهوم عین آن مفهوم است ، بنابراین تعریف هیچ مفهومی را نمی توان تغییر داد ، زیرا با تغییر تعریف ، مفهوم جدیدی ایجاد می شود و مفهوم قبلی از بین می رود

چت در محیط شاهانه

روزگاری بود که متوجه تغییر رفتار همکارم شده بودم ، او دیگر حواسش به کار نبود و از صبح که می آمد می چسبید به کی بورد کامپیوتر!
روزی دیدم که در گوشه ای کز کرده و سرش را مانند دختر بچه های غمگین پایین انداخته است ، به قصد دلجویی رفتم پیشش و گفتم:
-چی شده؟ خبری شده؟ (به کنایه) چرا کامپیوتر خاموشه؟
-بابا بذار گم شن!!
-مگه چی شده حالا؟
-خاک تو سر من کنند ، چند وقت پیش توی چت با خانم با کیفیتی آشنا شدم، خلاصه آنکه آنقدر صمیمی شدیم که توی این هفته شروع کردیم به گرفتن آدرس همدیگر، تا اینکه امروز متوجه شدم که نه تنها با این خانم هم محلی هستم ، بلکه توی همین کوچه زندگی می کند
من که چشمانم گرد شده بود پرسیدم:
-خوب اینکه خوبه ، چی از این بهتره ، (با خنده) حالا خوب بود از اینجا تا شیراز می رفتی؟!
-نه بابا من بدبخت شانسم کجا بود
-چطور؟
-می دونی طرف کیه ؟ اون دختر ایکبیریه هست که اینقدر ازش بدم میاد که هر وقت میاد کارت اینترنت بخره می گم شما بهش بدی!!!
در اینجای حرفش سرش را بالا آورد و نگاهمان با هم تلاقی کرد ناگهان متوجه طرز نگاهی شد که از خود او یاد گرفته بودیم و اغلب در چنین مواقعی بکار می برد و مفهوم آن بیش از این نبود
-ای احمق خر!
لحظه ای نگاهمان در هم گره خورد و بعد با به یاد آوردن این موضوع از خنده ولو شد
پ.ن 1:به نظر بنده آن خانم هیچ عیب خاصی نداشت ، شاید کمی خوشگل تر از بقیه مشتریانمان هم بود ، فقط مشکل اینجا بود که همکار ما (به دلیلی که من نمی دانم) از او خوشش نمی آمد
پ.ن 2: حداقل حسنی که این ماجرا داشت این بود که خانمه در تمام آن مدتی که مصرف اینترنتش چند برابر شده بود کارت اینترنتش را از ما می گرفت

هوش زنانه

همسایه مان پسری داشت که از بس شر بود توی شهر کسی بهش دختر نمی داد بالاخره یکی از دختر های خفن شهر که به استاد کاراته شهرت داشت ، علی رغم میل والدینش، حاضر به ازدواج با او شد .
البته ظاهرا این خانم تمریناتش را درست انجام نداده بود ، چونکه آقاهه همچین می زدتش که بار ها توی بیمارستان بستری شد، خوب طبیعی است که با این وضعیت خانم در خواست طلاق کند.
البته اون قدیم ها دادگاه کسی را به سادگی طلاق نمی داد و ماجرای دادگاه این خانم هم 7 سال طول کشید که آن هم داستانی دارد که شاید بعد ها بنویسم.
خلاصه اینکه خانمه که روی برگشتن به خونه پدری را نداشته در شهر دیگری (که خانه شوهریش آنجا بود) کاری گیر آورد و دیگر به شهر ما برنگشت.
ولی آقاهه برگشت به شهرش و این بار با هزار ترفند از قبیل اینکه خود اون خانم اصلا خشن و اهل دعوا بوده ، دختر دیگری را هم به همین سرنوشت دچار کرد طوریکه بعد از کتک کاری شبانه ، همسر دوم که جایی برای ماندن در شهر غریب نداشت به خانه همسر اول پناه برد و با کمک وی طلاق گرفت!
تا اینجا داستان چندان هم غیر طبیعی نیست ، داستان از اینجا جالب تر می شود که این آقا دوباره به شهر مون برگشت و دختر دیگری را خام کرد ولی به این دلیل که در تمام شهر ایشان را به بداخلاقی و بد جنسی می شناختند مسلما پدر و مادر دختر حتی راضی به حبس دخترشان در خانه شدند تا با چنین مردی ازدواج نکند
اما خانمه شبانه با بستن ملحفه ها به یکدیگر از پنجره طبقه دوم طرف خیابان پایین آمد و به عشق خودش رسید!!!

هوو

هوو ها و مرده شور ها

هر دو براي شستن كثافت هاي زندگي ما مي آيند
ولي فرهنگ ما چشم ديدن هيچكدامشان را ندارد

مردم برای چه از یک مرده شور بدشان می آید ، مسلما بخاطر سرو کار داشتن آنها با مردگان است
مگر مرده چه کرده که در نظر ما اینچنین وحشتناک جلوه گر می شود؟!
در حقیقت ناراحت شدن ما از دیدار یک مرده بخاطر خود او نیست ، بلکه بخاطر به یاد آوردن مفهومی به نام مرگ است
و به همین ترتیب ناراحت شدن خانم خانه از خود هوو نیست ، بلکه بخاطر دلیل وجود وی است
او هوو را دلیلی بر نا کارآمد بودن روابط خویش با همسرش می داند و به همین دلیل از چنین مسئله ای ناراحت می شود ، او خود را در مقابل خراب شدن چیزی که خود را مسئول ساختنش می داند ، ملامت می کند
البته هستند کسانی که خود را به دلیل عیوبی که از حیطه اختیارات آنها بیرون است مسئول نمی دانند (مانند خانم هایی که نمی توانند برای همسر خود بچه بیاورند) در اینگونه موارد خانم خانه با موضوع بسیار راحت تر کنار می آید و چه بسا گاه خود او به شوهرش پیشنهاد ازدواج مجدد می دهد
البته گاهی آمدن هوو واقعا نتیجه بدی روابط بین زوجین است و مرد از خانم دوم توقع شستشو و پاک کردن روابط نا خوش آیند قبلی از ذهنش را دارد ولی گاهی نیز در عین سالم بودن روابط قبلی آقای خانه دوست دارد که کس دیگری را که دوست دارد ، زیر بال و پر خود بگیرد
بنابراین آقایان می بایست توجه داشته باشند اگر بدون ناراحتی از همسر قبلی خود نیاز به تجدید فراش را احساس می کنند، قبل از ازدواج مجدد می بایست خانم خانه را از علاقه خود آگاه نمایند و به او اطمینان دهند که هنوز مورد علاقه شان است و حتما می بایست قبل از ازدواج مجدد رضایت همسرشان را جلب کنند زیرا پس از ازدواج ممکن است برای توضیح دادن بسیار دیر شده باشد

جهان هاي موازي يا تناسخ

سال هاست كه خيلي ها اصرار به اين دارند كه تا به رسيدن حد اعلاي تكامل، انسان ها پس از مرگ دوباره به دنيا مي آيند(تناسخ)
حال هم با نظريه جهان هاي موازي مي گويند كه هر احتمالي باعث وقوع جهاني ديگري است كه به موازات جهان فوق پديد مي آيد(جهان هاي موازي)
حال براي ساده كردن قضيه چرا نگوييم كه انسان ها همه داراي يك نفس واحد هستند كه به طور موازي با هم زندگي كرده و تمام احتمالات را از ديد گاه هاي مختلف بررسي مي كنند؟!
به اين مفهوم كه من همان شمايم و تمام انسان هاي ديگر نيز من هستند و همگي ما بطور موازي داريم يك نفس را به تعالي مي رسانيم!!!

پ.ن ۱ : نقل مطلب با ذكر منبع جايز است
پ ن ۲:اين نظريه براي اولين بار توسط اينجانب مطرح گرديده است،‌ لطفا به نام كس ديگري ثبت نشود

سازگاري با مافوق

در كار با مدير جديد و حتي مديريت كه مدتهاست با او كار مي كنيد نكات زير مي توانند مفيد باشند:
1- به جاي اينكه تلاش كنيد مديرتان را عوض كنيد، بسيار ساده تر است رفتار خود را با او سازگار نماييد.
2- فرض نكنيد كه پيشاپيش از هدف هايي كه مدير دارد آگاهيد. درعوض سعي كنيد به هر طريق بطور كامل بفهميد كه او مي خواهد به چه چيزهايي دست يابد. رودربايستي نكنيد، در صورت نياز آنقدر سؤال كنيد كه منظور وي بدون ابهام برايتان روشن شود.در اين مورد از گوشزد نمودن تناقضات كه در گفته ها يا هدفهاي وي وجود دارد، خودداري نكنيد. اين امر نه فقط هدفها را براي شما روشنتر مي سازد؛ بلكه به مدير نيز كمك مي كند كه بهتر بتواند منظور خود را طبقه بندي كند.
3- اطمينان حاصل كنيد كه اولويتهاي كاري شما همان باشد كه مدير مافوق در پي آن است. بگذاريد مدير اولويت هاي كاري و برنامه شما را ببيند و نظرش را در مورد آن بگويد.
4- خود را در اختلافات جزيي گفتار نكنيد. براي بهتر كردن روابط از خود گذشت نشان دهيد.
5- خصوصيات فردي، عادات و شخصيت مديرتان را به دقت مورد مطالعه قرار دهيد. به اين ترتيب مي توانيد در مناسب ترين موقعيتها، ساده ترين راه ارائه اطلاعات و بهترين راهكارهاي كسب موافقت وي را پيدا كنيد.
6- اگر مدير با يكي از پيشنهادات شما موافقت نكرد، عصابني نشويد. قبل از هر چيز سعي كنيد مسئله را از ديدگاه وي بررسي كنيد.

نشريه تدبير/ شماره 59/1374

ببخشيد كه مطلب متعلق به سال ۱۳۷۴ بوده و کمی قدیمی است ولی به درد من یکی خیلی خورد.

راه كار هاي ترقي شغلي

بعد از سال ها بالاخره فهميدم كه علاوه بر سعي و تلاشي كه در شغل خود داريم ، عوامل موثر در ترقي شغلي افراد شاغل ، در كشورمان چيست:- داشتن يك شغل سطح پايين!
تعجب نكنيد دليل اين امر ساده است:اگر شما داراي كارساده اي مانند جارو كشيدن باشيد ، و به اندازه كافي در شغل خود تلاش نماييد، مدير شما به دليل آشنايي با اهم مسائل جارو كشي ، شهادت بر تلاش بسيار شما خواهد داد.
حال اگر شما كارشناس مسائل فني پيچيده باشيد ، به دليل كم سوادي مدير محترم در رشته تخصصي شغل شما (زيرا كه پست مديران اصولا رابطه خاصي با رشته تحصيلي زير دستانشان و همچنين رشته مديريت ندارد!) احساس خواهد كرد كه مسائل شغلي شما آن قدر ها هم پيچيده نيست!، بلكه شما به دليل اينكه مي خواهيد از كار فرار كنيد مي پيچانيدش (ايضا مدير و كار را با هم).
براي مثال يكي از همين مديران جديدا در يكي از درفشاني خود،‌خطاب به بنده فرمودند:راه اندازي سرور داخلي كه كاري ندارد يك روزه تمام مي شود، براي مثال فلاني كه بچه زحمتكشي است - تازه ليسانسش هم در رشته كامپيوتر نيست - با اين حال بسيار در نرم افزار Word مسلط است!!!

مادر زن

دو نفري كه دو سر اره را در دست دارند به ظاهر آن را در دوجهت مخالف مي كشند ولي در باطن امر يك كار را انجام مي دهند: بريدن درخت زندگي!


ياد صحبت هاي آرام مادر و مادر زنم مي افتم كه چند روز پيش در خانه ما ميهمان بودند!

مي ميرم برات!

برايم خيلي جالب است كه بسياري اصرار دارند كه با تمام وجود ثابت كنند كه در كاري كه پيش گرفته ايد يار و ياور شما هستند و بعضي حتي پيش تر رفته و طوري مسئله را عنوان مي كنند كه باور كنيد كه بجز كار شما در دنيا چيز مهمي براي آنها وجود ندارد.
ولي مگر نه اين است كه هر انساني موجود مستقلي است كه بنابر برخي از اهداف مربوط به خودش به مدت كوتاه يا بلند( اما موقت) حاضر است كه ديگران را همراهي كند.
پس چرا جواب اين سوال اينقدر سخت است كه:
«چرا ناراحت مي شويم وقتي مي فهميم كسي بخاطر منافع خود ما را همراهي مي كند؟»

اصلا يه چيزي
گيرم كه من فكر كنم كه تو بدون هيچ منظوري حاضري هر كاري براي من بكني
آن وقت تو در مورد من چه فكري مي كني؟

باور كردن آسان تر از انديشيدن است!

"باور كردن آسان تر از انديشيدن است!"
چند روز پيش اين جمله را از يك فيلم شنيدم
با وجود سادگي در جمله واقعيتي تلخ نهفته است، بدين معني كه گاهي مفاهيمي را باور مي كنيم كه به آن اعتقاد نداريم؛چرا كه فكر كردن در مورد آنها آسان نيست!
بهترين مثالي كه براي اين موضوع مي توان يافت، اعتقاد به وجود خداست ، مفهومي كه عقل در مقابل آن هيچ هم نيست!!!
از اينجا مي توان پرسيد كه آيا عقل از روي شناخت كافي وجود خدا را قبول مي كند؟ جوابي كه به ذهن من مي رسد اين است كه عقل در مورد چيزي كه كاملا در حيطه آن نيست نمي تواند شناخت كافي داشته باشد!
كه اگر اين مطلب حقيقت داشته باشد باور ما در مورد خدا درصد ناچيزي از حقيقت در خود دارد.
همين است كه چند روزي فكر مرا بخود مشغول كرده است كه چند درصد از باور هايمان تا كنون بر اساس واقعيت شكل گرفته است؟

پي نوشت:
من كسي در ناكسي در يافتم پس كسي در ناكسي در بافتم

خوش تيپ يا خوشگل

تا حالا فكر كرديد چرا مي گن خوشگل شدي ولي مي گن خوش تيپ كردي
به نظر نويسنده شايد به اين خاطر است كه خوش تيپي اكتسابي است و خوشگلي خدا دادي!
پي نوشت:
خوش تيپي نشان دهنده هوش و فكر شخص است ، خوشگلي جلوه اي از لطف پروردگار ( كه از دومي چيزي از خود شخص دست گيرمان نمي شود ولي خوشمان مي آيد)
پي نوشت:
در اين دوره زمانه خوشگلي را هم عمل مي كنند،‌ حالا خوشگلي ذاتي است يا اكتسابي؟

سخت يا آسان مسئله اين است!

زندگي عبارت است از سختي و آساني
و آساني فاصله بين رها شدن از يك سختي تا سختي ديگر است

پي نوشت:زندگي جاهل زيباتر است زيرا به مواقع آساني عقلش به چاره جويي قد نمي دهد!

افتتاحیه

بسم الله الرحمن الرحیم
با یاد و نام بخشنده دانا
خداوند حی توانا

مترجم گوگل