از آزمایشگاه که بیرون آمدیم ، هنوز داشت دنبالمان می آمد
چند وقتی بود که سر کلاس نگاهمان که بهم می افتاد ، برق علاقه ای در چشمانشان می درخشید اما لابد او هم فهمیده بود بنده از آنهایی نیستم که پا پیش بگذارم!
رسیدیم تجریش که بالاخره با دوستش آمد جلو و سر و صحبت را باز کرد ، بالاخره باور کرد که بنده تنها پسری هستم که می تواند تلفن نداشته باشد!!! شماره تلفنش را که یادداشت کردم راهی شد اما چشمتان روز بد نبیند پایش گیر کرد به جدول بلند میدان تجریش و پخش شد کف خیابان.
بنده و دوستش سعی می کردیم که بلندش کنیم ولی او دیگر تمایلی به بلند شدن نداشت ، ولو شده بود زمین و مدام با صدای بلند می گفت:"خدای من ! آخه چرا من ؟! چرا حالا؟!"
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
الهی بمیرم! :'(
پاسخ دادنحذفما خانم ها از دست شما شما آقایون جون به لب می شیم! >:o
ولی دنیا همیشه این طور نمی مونه! ما هم یه جایی جبران می کنیم! 8-) (شدیداً آیکون شیطونک بلاگفا را می خواد!! :-D)
چه ربطی به موضوع داشت؟
پاسخ دادنحذفin webloget manoo kosht ...post ghabli ha,m nazae gozashtam khordesh...
پاسخ دادنحذفasab khord koneh in kament doonit be khoda
خیلی خوشحالم که خط ای دی اس التون هنوز قطع نشده
پاسخ دادنحذفوامیدوارم که مشکلتون خیلی زود حل بشه
=-O یعنی بدتر از بلاگفاست؟!!!
پاسخ دادنحذفممنون
پاسخ دادنحذفولی مگه قرار بود قطع بشه؟! 8-)
=-O فکر کنم من اشتباه اومدم
پاسخ دادنحذفاون چهارراه رو برای دور زدن گذشتم خب
پاسخ دادنحذفمی تونی برگردی :-D
سلام علیکم و رحمه الله
پاسخ دادنحذفچشم ملکه خانم روشن ناک
خب بعدش چی شد !!!
بقیه اشو ننوشتی چرا
اگه من جای اون بودم شروع می کردم به ناسزا گفتن به شهرداری
چرا که عمرا کم بیارم و توی همچین موقعیتی عمرا خودمو ضایع کنم که مشکل ممکن است از ...... من باشد چرا که معشوق در پشت سر و کلا هوش و فکر و چشم و زبان و دل و روح ما همانجا نزد معشوق است !!!!!!!!!!! و حتی اگر راهی هموار پیش رویمان گشاینده می گردید به علوت بالا شصت پایمان در مغز چشمانمان فرو می رفتیده است .
(تپل سبز ناخوش بلاگفا)اگه نیست می تونم که اسمش رو بنویسم
:-D ;) ;) ;) ;) ;)
هرجا که دور زدم هیچ وقت دوباره برنگشتم از همون مسیر رد بشم . جاده های زندگی همشون یه طرفه هستند
پاسخ دادنحذفموفق باشید
ببخشید شما با 23 سال سن ، که بیشترش را رفتین مکتب، همه جاده های زندگی را کجا دیدی با این اطمینان حرف می زنی؟ 8-)
پاسخ دادنحذف1- موضوع مال قبل از ملکه است
پاسخ دادنحذف2- شما هم فک نکنم اگه بعد از یه ترم مجبور بشی خودت پیشنهاد بدی، اینقد خونسرد باشی ;)
کی گفته من چند سالمه ؟؟
پاسخ دادنحذفبعدشم با همین مقدار سنی که شما گفتید انقدر اتفاق های بزرگ و کوچیک دیدم شنیدم و خوندم و.. و حتی باعث بوجود اومدنش شدم که حداقل به اندازهی یه مورچه که تجربه دارم
بنده ذاتا ادم لج بازی تشریف دارم و تا حالا کلی چوب این لج بازی هامو خوردم
دوم: می دونستید ادم ها اصولا تا چیزی را نداشته باشند خیلی کم سراغش می رند ولی وای به روزی که این چیز ( حق) بوجود بیاد دیگه این حق بوده و جدا نشدنی و باید باشه و اگه نباشه مدعی می شند
حالا منظور بنده تا قبل از این پست یک عدد avatar داشتم ولی الان نه بنده حقم و می خواهم
چرا اسمش و گذاشتید یاس فلسفی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ دادنحذفدر رابطه با مسایل و مشکلاتی که توی محیط کار داشتم اشاراتی کردم دوست داشتی بهم سر بزن
پاسخ دادنحذفچه عجب
پاسخ دادنحذفبالاخره کسی متوجه این قضیه شد 8-)
1- فعلا چوبم را نیاوردم ، باشه تا بعد :-D
پاسخ دادنحذف2- مگه آواتارت را به من دادی که از من می خوای؟!
نکات زیادی در استفاده از سیستم کامنتدونی اینجا وجود داره
از جمله اینکه اگر کسی مثه شما زیاد بهش ور بره همینطوری می شه :-D
خیلی خیلی وبلاگ لوس و ننر و دزدی تشریف دارید این همه کامنت من چی شد ؟
پاسخ دادنحذفبعدشم بنده کی به این وبلاگتون ور رفتم من اصلا بهش دستم نزدم .
کامنتم و بهم پس بدید .
تو صفحه قبلیه آی کیو :)
پاسخ دادنحذفبه مرگ خودم اینجا جن داره
پاسخ دادنحذفاخه همین الان کامنتم پیدا شد :-P
دوست دارم بدونم چرا یاس فلسفی ؟؟؟؟
جواب ای کیو را نمی دهم چون دختر مودبی هستم
پاسخ دادنحذفولی در مورد این که صفحه ی قبل بود بنده دوبار زدم هیچی نبود
به جمله آخر دقت کنید لطفا:
پاسخ دادنحذفچرا من ؟ چرا الان ؟! چرا اینجا؟!
این یعنی اینکه طرف اصلا انتظار وقوع چنین چیزی را نداشته
و در این حالت دچار بن بست فکری شده
یعنی دلیل موجهی برای این حالت پیدا نمی کنه تا توجیهش کنه ;)
و آخرش می شه یاس فلسفی 8-)
می شه زمان وقوع حادثه رو بگین ؟
پاسخ دادنحذففک کنم دوازده سال پیش :-D
پاسخ دادنحذفببخشید این روز ها کمی خستم و حواسم نیست
پاسخ دادنحذفخب اگر صفحه قبل هم نبود
خوشحال می شم دوباره بنویسیدش :-D
بیشتر دختره بیچاره خرد و خاکیشیر شده تا به یاس فلسفی رسیده باشه
پاسخ دادنحذفپسر ها خوب میدونند کی با چه دید بهشون نگاه می کنه همون طوری که دخترها می فهمند
عنوان قشنگیه ولی به نظرم دختره به یاس نرسیده .
درست شاید به بن بست فکری رسیده باشه ولی منم گاهی به بن بست فکری رسیدم ولی به یاس فلسفی نرسیدم بیشتر حس شکست خورده ها را داشتم و هر شکستی باعث میشه ادم محکمتر ساخته بشه البته اگه جنبه اشو داشته باشه
هان؟
پاسخ دادنحذفببین عزیزم با من بحث نکن
اگر هم اون موقع به یاس فلسفی نرسید، بعدا که رسید ;)
اگر من می شناختمش شما قبول کن :-D
بالاجبار حرفتون را قبول میکنم
پاسخ دادنحذف